پیامبر گرامی اسلام فرموده اند: فیروزه دفع بلا می کند و باعث قبولی
طاعات و استجابت دعا می شود. همچنین آکوامارین سنگی است که محافظت کننده در
برابر حوادث و بلایا است. اگر قرار باشد به کسی حادثه و بلایی برسد، اگر
سنگ فیروزه همراه اش باشد، سنگ تغییر رنگ داده و یا ترک می خورد. این مطلب
دقیقا برای کسانی که بعد از یک سانحه یا تصادف به سنگ فیروزه خود نگاه
کردند به اثبات رسیده است، یعنی سنگ تغییر رنگ داده یا ترک خورده است.
دفع بلا از شیعه
قال مولانا الامام المهدی-عجل الله تعالی فرجه الشریف- :
(أَنَا خاتَمُ الاَْوْصِیاءِ، وَبی یَدْفَعُ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ الْبَلاءَ عَنْ أَهْلی وَشیعَتی)
[1]
من، خاتم اوصیایم. خداوند، به سبب من، بلا را از اهل و شیعیانم دفع مى کند.
شرح
این حدیث شریف را شیخ صدوق و شیخ طوسى(رحمهما الله) از ابونصر خادم نقل کرده اند. ابونصر مى گوید:
بعد از آن که به خدمت آن حضرت رسیدم، فرمود: «آیا مرا مى شناسى؟» عرض
کردم: «بلى.» فرمود: «من کیستم؟» عرض کردم: «تو آقاى من و فرزند آقاى منى.»
حضرت فرمود: «من از تو این سؤال را نپرسیدم!» عرض کردم: «خدا مرا فداى تو
گرداند! حال خود را، براى من شرح کن.» حضرت فرمود: «من، خاتم اوصیا هستم.
خداوند، به سبب من، بلا را از اهل و شیعیانم دفع مى کند.
در این قسمت از حدیث، حضرت(علیه السلام) به دو نکته اشاره کرده اند:
1. آن حضرت خاتم اوصیاست و وصایت و امامت، به وجود ایشان ختم شده است.
ممکن است منظور از وصایت در این جا، وصایتى باشد که از فرزند حضرت آدم(علیه
السلام)، هابیل یا شیث شروع و به امام زمان(علیه السلام)ختم شده است و نیز
ممکن است مراد از «خاتمیت در وصایت» در قبال وصایتى باشد که از على ابن
ابى طالب(علیه السلام) شروع شده است. در هر صورت، پس از ایشان، هیچ امامى
نخواهد بود و هرکس ادعاى امامت کند، باطل، و مدعى آن دروغ گو است.
2. شیعیان حضرت، در طول تاریخ، گرفتار انواع بلاها و مصایب خواهند شد. امام زمان(علیه السلام) در این حدیث شریف مى فرماید:
تنها به سبب من است که خداوند اهل بیت و شیعیانم را از گرفتارى و بلاها نجات خواهد داد.
این کلام دو احتمال دارد:
الف) مراد حضرت، عصر غیبت باشد; در این صورت، منظور این است که شیعیان،
در دوران غیبت، تنها با توسّل به حضرت مى توانند گرفتارى ها را از خود دفع
کنند.
حضرت(علیه السلام) در توقیع خود به شیخ مفید(رحمه الله) فرمود:
ما در سرپرستى شما کوتاهى و اهمال نکرده و یاد شما را از خاطر نبرده
ایم که اگر جز این بود، دشوارى ها و مصیبت ها بر شما فرود مى آمد و دشمنان،
شما را ریشه کن مى نمودند.
[2]
ب) مراد حضرت، عصر ظهور باشد; در این صورت، مقصود این است که خداوند
متعال با ظهور حضرت و غلبه اش بر تمام ظالمان، بلاها و مصایب را از اهل و
شیعیانش دور مى کند.
جمع بین این دو احتمال نیز ممکن است; به این معنا که حضرت(علیه
السلام)هم در غیبت و هم هنگام ظهور خویش گرفتارى را از شیعیان دور مى سازد.
صدقه و دفع بلا
|
|
یکی از دستورات اکید
دین مقدس اسلام پرداخت
صدقه
است و روایات زیادی در انواع و آداب و حدود آن وارد شده است. در اینجا یکی
از اثرات صدقه مورد بررسی قرار میگیرد:«صدقه موجب دفع بلاها و شرور و
مرگهای ناگهانی و امثال آن میگردد.»
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:«صدقه هفتاد در از درهای شر را می بندد.»
و نیز فرمود:«بیماران خود را با صدقه مداوا کنید.»
امام صادق علیه السلام فرمود:«اگر هر صبح، صدقه دهید، خداوند شر و پلیدی آن روز را از شما دور می کند.»
و نیز فرمود:«صدقه از مرگ بد جلوگیری می کند. (مرگ هایی مثل سوختن، غرق
شدن، سقوط از بلندی و. . .) صدقه هفتاد نوع بلا را دفع میکند. هرگاه
خواستی صدقه بدهی هفتاد نفر از شیاطین امر میکنند که صدقه ندهی.»
امام باقر علیه السلام فرمود:«نیکی و صدقه، فقر را از بین می برد و عمر را زیاد می کند و جلوی هفتاد نوع مرگ بد را میگیرد.»
امام صادق علیه السلام چنین روایت فرموده است:
روزی
حضرت عیسی علیه السلام فرمود:«این عروسی که امشب به حجله میرود، فردا خواهد مرد.»
اما فردای آن روز همه دیدند که عروس زنده است. حضرت عیسی فرمود:«برویم، ببینیم چه شده است؟»
به خانه او رفتند و از پرسیدند:« دیشب چه عمل خیری انجام دادی؟»
عروس گفت:«فقیری هر شب جمعه می آمد و ما به او کمک می کردیم. دیشب آمد و
من با اینکه شب عروسیام بود، برخاستم و به او صدقه ای دادم.»
حضرت عیسی فرمود:« از اینجا که نشسته ای برخیز!»
عروس برخاست و به کناری رفت. ناگهان دیدند ماری بزرگ سر برآورد و روی دم خود ایستاد.
حضرت عیسی فرمود:«این مار قرار بود تو را بکشد اما به علّت صدقه ای که دادی خطر مرگ از تو دفع شد.»
حضرت رضا علیه السلام فرمود: در میان
بنی اسرائیل
قحطی شدیدی پیش آمد. روزی زنی لقمه ای نان به دست آورد، آن را در دهان
گذاشت، اما در این هنگام فقیری صدا زد:«ای کنیز خدا! گرسنه هستم.»
زن لقمه را از دهان خارج کرد و آن را به فقیر داد.
این زن پسری داشت که از بیابان هیزم جمع میکرد. روزی گرگی آمد و پسر
او را به دندان گرفت و برد. مادرش فریاد زد و به دنبال گرگ دوید. خداوند
جبرئیل را فرستاد و آن پسر را از دهان گرگ گرفت، به مادر تحویل داد و فرمود:«آیا راضی هستی؟ لقمه ای به لقمه ای!»
منابع:
بحار الانوار، ج 96، باب 14، از صفحه 111 تا 138.