دیار عاشقان

تکمیل روحیه

دیار عاشقان

تکمیل روحیه

حضرت سلیمان (ع)



?
         
تاج و تخت حضرت سلیمان و معجزه پوریم
          

اندازه نوشتار:

    صفحه اصلی
    کتب مقدس یهود
    فرهنگ و بینش یهود
    اخبار
    مقالات
    ادبیات
    آموزش زبان عبری
    معرفی کتاب
    نشریه افق بینا
    نشریه داخلی
    یهودیان جهان
    آرشیو
    آلبوم عکس
    نهاد های انجمن
    تماس باما
    پرسش و پاسخ
    English
    ?????

    صفحه اصلی
    کتب مقدس یهود
    فرهنگ و بینش یهود
    اخبار
    مقالات
    ادبیات
    آموزش زبان عبری
    معرفی کتاب
    نشریه افق بینا
    نشریه داخلی
    یهودیان جهان
    آرشیو
    آلبوم عکس
    نهاد های انجمن
    تماس باما
    پرسش و پاسخ
    English
    ?????

       

رحمان دلرحیم
اسفند 1386

در سال 3392 عبری (حدود 2378 سال قبل) زمانی که خشایارشاه خود را پادشاه ایران اعلام کرد، مصمم به استفاده از تاج و تخت تصرفی حضرت سلیمان شد. چرا که عظیم‌ترین تاج و تختی بود که تا آن زمان پادشاهی بر آن جلوس کرده بود. اسکلت آن از عاج ساخته شده بود و با روکش طلا و انواع جواهرات (یاقوت، فیروزه و زمرّد وسنگ‌های قیمتی) مرصع شده بود. این جواهرات و سنگ‌های قیمتی، روی اوراق طلا به نحو بسیار دلربایی به رنگ‌های متنوع، مشعشع بود. این تخت از زمین دارای 6 پله بود و هر پله شاهد و یادآورنده‌ی یکی از 6 فرمان ویژه‌ای بود که سلاطین یهود موظف به اجرای آن بودند که این 6 فرمان تورات مقدس عبارتند از : 1- برای خود اسلحه زیاد نکند. 2- قوم را به مصر بازنگرداند. 3- زن برای خود زیاد نکند تا قلبش منحرف نشود. 4- برای خود نقره و طلا به مقدار بسیار زیاد نکند. 5- نسخه‌ای از تورات برای خود روی طومار بنویسید 6- تورات همیشه همراه وی باشد وتمام ایام عمرش آن را مطالعه کند. (کتاب تثنیه فصل 17 آیه‌های 16 تا 19)
پله‌ی اول این تخت در یک سمت مجسمه‌ی یک شیر و سمت مقابل آن یک گاو بود.
پله‌ی دوم، در یک سمت مجسمه‌ی یک روباه و سمت مقابل آن یک گوسفند بود.
پله‌ی سوم در یک سمت مجسمه‌ی یک ببر و سمت مقابل آن یک شتر بود.
در پله‌ی چهارم مجسمه‌ی یک عقاب و سمت مقابل آن یک طاووس بود.
پله‌ی پنجم در یک سمت مجسمه یک گربه و سمت مقابل آن یک خروس نقش بسته بود.
پله‌ی ششم در یک سمت مجسمه‌ی یک شاهین و سمت مقابل آن یک کبوتر بود.
در بالای این تخت هم‌چنین مجسمه‌ی کبوتری از جنس طلا قرار داشت که یک شاهین را در منقار خود گرفته بود. در طرف دیگر تخت، منورای بزرگی (شمعدان) با فنجان‌ها و قبه‌ها و گل‌ها و غنچه‌ها و گلبرگ‌های طلا زینت داده شده بود. هفت شاخه که به سمت بالا می‌رفت از هر طرف منورا دیده می‌‌شد. روی شاخه‌های یک سمت نام هفت پدر اولیه به نام آدم، نوح، سام، ابراهیم، اسحق، یعقوب و ایوب نمایان بود. در وسط آن‌ها و روی هفت شاخه‌ی سمت دیگر، نام خداشناس‌ترین مردان به نام: لوی، قهات، عمرام، حضرت موسی، هارون، اِلداد و مِداد و هور حکاکی شده بود. در دو سمت تخت، یک صندلی مخصوص قرار داشت، یکی برای کاهن اعظم و دیگری برای معاون کاهن اعظم، هفتاد صندلی طلای دیگر برای هفتاد نفر از شیوخ یعنی سنهدرین (هیئت عالی قضات) دو صندلی مخصوص را احاطه کرده بودند.
24 درخت انگور طلائی، سایبان عظیمی را در بالای این تخت تشکیل می‌داد که 24 درخت انگور اشاره‌ای به 24 کتاب‌های تنخ (کتب مقدس) است. زمانی که حضرت سلیمان، پادشاه یهود، شروع به بالا رفتن از پله‌های تخت برای جلوس می‌کرد تحرکی درپله‌ها و حیوانات اطرافش دیده می‌شد. بدین معنی که به محض آن که حضرت سلیمان اولین پایش را روی اولین پله قرار می‌داد، گاو و شیر طلایی، هر یک، یکی از پاهای خودشان را دراز می‌کردند، تا پادشاه بتواند بدون زحمت به روی پله دوم قرار بگیرد و به همین ترتیب تمام حیوانات در هر پله به نوبه‌ی خود این عمل را انجام می‌دادند. بعد از آن، بلافاصله یک عقاب طلایی، تاج عظیم و سنگین را پیش آورده روی سر حضرت سلیمان نگه می‌داشت تا سنگینی تاج حضرت سلیمان را آزار ندهد. در این هنگام کبوتر طلایی، یک نسخه تورات را که به شکل طومار بود، آورده و در دامان حضرت سلیمان قرار می‌داد. (این سنت از آن لحاظ بود که برابر فرمان تورات سلطان یهود موظف است در تمام اوقات تورات را با خود همراه داشته باشد تا در دوران سلطنتش راهنمای او باشد).
تاج و تخت حضرت سلیمان، زبانزد سلاطین و شاهزادگان آن عصر بود. پادشاهان برای دیدن تاج و تخت مزبور و زیبایی آن از راه دور، به بارگاه حضرت سلیمان به اورشلیم می‌آمدند.
حدود 400 سال پس از حضرت سلیمان، فرعون لنگ به سرزمین یهود هجوم آورد و این تاج و تخت فوق‌العاده را به تاراج برد ولی برای اولین دفعه که خواست پایش را روی پلکان اول قرار دهد شیر طلایی چنان ضربتی به پای او وارد آورد که بی‌درنگ بر زمین افتاد و تا آخر عمر لنگ ماند و به همین جهت او را فرعون لنگ می‌نامند.
پس از زمانی که نبوکد نصر (بخت‌النصر) معبد مقدس را ویران کرد و متعاقب آن مصر را تصرف نمود، تاج و تخت را به بابل برد و برای اولین بار زمانی که آرزو کرد بر آن جلوس کند، شیر طلایی حضرت سلیمان، با لگد محکم وی را نقش بر زمین نمود و از آن پس دیگر جرات نکرد نزدیک پلکان شود. چندی گذشت و داریوش پادشاه ایران، بابل را تسخیر کرد و تاج و تخت را با خود برد و بعدا که خشایارشاه نیز خواست به بالای تخت برود او هم نتوانست از آن استفاده کند وتصمیم گرفت چند نفر از مهندسین برجسته مصری را استخدام نماید تا تاج و تختی نظیر آن برایش بسازند. سه سال تمام مهندسین مزبور مشغول بودند تا توانستند تختی شبیه آن برای پادشاه ایران مهیا کنند. بدین مناسبت به دستور خشایارشاه، جشن مفصلی برپا شد که 180 روز در شوش پایتخت به طول انجامید، بعد از آن، جشن ویژه‌ای به منظور نشان دادن قدرت و شوکت حکومت به مدت 7 شبانه‌روز برای مردم شوش برگزار شد. در این جشن خشایارشاه که با نوشیدن می فراوان مست و از خود بیخود شده بود، دستور داد تا وشتی ملکه بیاید و زیبایی اندامش را به نمایش بگذارد، وشتی از این امر سرپیچی می‌کند، لذا کافران، شاه را بر آن می‌دارند تا حکم قتل وی را صادر کند، تا آنها بتوانند ملکه‌ای به دربار بفرستند که حکومت را هر چه سریع‌تر به تباهی کشانیده و حکومت کافران را حکم‌فرما نمایند. شاه نیز حکم اعدام وشتی ملکه را می‌دهد. ولی نقشه‌ی آن‌ها با شکست مواجه می‌شود و هَدَسا (استر یهودی) که فردی خداترس، با ایمان و تربیت شده پسرعمویش مردخای یهودی بود، به خواست خدا انتخاب و به جای وشتی ملکه دربار خشایارشاه می‌شود.
در همین ایام، هامان، یکی از وزرای خائن پادشاه که از نسل عمالق، بود ارتقاء مقام پیدا کرد و قتل عام یهودیان آن سرزمین را طرح‌ریزی کرد. جامعه‌ی بنی‌اسرائیل که خشم خداوند را با تمام وجود احساس نموده بودند، با راهنمایی مردخای و استر ملکه، از اعمال بد خود توبه کردند، خداوند توبه‌ی واقعی این قوم را پذیرفت و آن‌ها را مورد بخشش قرار داد و حکم نابودی آن‌ها را به حکم نابودی دشمنان کافر تغییر داد. این واقعه چنان تأثیر عظیمی بر ایمان بنی‌اسرائیل به خداوند و کلام مقدس او نهاد که واقعه‌ی پوریم را از جنبه‌های خاصی از واقعه‌ی خروج از مصر و اعطای ده فرمان در پای کوه سینای، بالاتر شمرده‌اند. «یهودیان (دستورهای الهی را) پابرجا و برخودشان قبول کردند». (طومار استر فصل 9 آیه 27).
معجزه‌ی پوریم، معجزه‌ای دائمی است که در تمام اعصار و دوره‌ها به وقوع می‌پیوندد. معجزات پوریم در زندگی هر شخصی، بارها و بارها به صورت‌های گوناگون صورت می‌گیرد و این وظیفه‌ی ما انسان‌هاست که با نگرش الهی، قدرت خدا را در تمام وقایع زندگی تشخیص داده، از هامان‌ها و مصیبت‌ها و مشکلات پند بگیریم و در راه خدا و اجرای خواسته‌های او تلاش کنیم و همنوعان خود را دوست بداریم و نعمات وآسایش زندگی خود را نیز از جانب او بدانیم و با رعایت دستورات الهی، سپاس خود را به درگاه خالق ابراز داریم.
4 فرمان اصلی برای پوریم وجود دارند که عبارتند از :
1- خواندن مگیلا (طومار استر) در شب و روز چهاردهم ادار.
2- فرستادن هدیای خراکی برای حداقل یکی از دوستان.
3- دادن اعانه برای حداقل دو مستمند.
4- خوردن وعده غذای کامل با نان در روز پوریم.


منابع :
کتاب‌‌های: استر، ترگوم، تلمود، میدراش.
 
Media ViewAd Option

 

 

 

Back Up Next   

 
   

 
   

 

 
   

استفاده از مطالب این سایت تنها با ذکر منبع (بصورت لینک مستقیم) بلامانع است..Using the materials of this site with mentioning the reference is free

[WebGozar سیستم آمارگیری فارسی]
   

 

 
   

 
   

 
ورود کاربر

    مشکی
    سفید
    سبز
    آبی
    قرمز
    نارنجی
    بنفش
    طلایی

همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
???????
English
Français
مرور بخشها

    دین
    قرآن
    اعتقادات شیعه
    نهج البلاغه
    اخلاق و عرفان
    احکام
    مهدویت
    تاریخ‌ و سیره‌ معصومین

    زندگی
    خانواده ایرانی
    کلوب ازدواج
    طرح واسطین ازدواج
    تغذیه و آشپزی
    سلامت
    مخصوص متاهلین
    دانش و زندگی
    گردشگری
    کودک و نوجوان

    جامعه
    سیاست
    ورزشی
    اجتماعی
    ارتباطات
    اقتصاد
    حقوق
    تاریخ ایران و جهان

    فرهنگ
    ادبیات
    سینما و تلویزیون
    هنری
    کتاب و کتابخوانی
    فرهنگ پایداری

شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
خدمات
دانلود
وبلاگ
ویژه‌نامه‌‌ها
دیتاسنتر
فروشگاه اینترنتی
یکشنبه 25 اسفند 1392 - 14 جمادی الاول 1435 - 16 مارس 2014
صفحه اصلی > کودک و نوجوان > نوجوانان > ارزشهای زندگی > خاندان نور

    دانستنیها
        شگفتی ها
        مشاهیر
        گالری تصاویر
        آیا می دانید؟
    صندوق پستی
        مصاحبه
        بچه ها خبر
        گالری عکس
    شکوفه ها
        یکی بود یکی نبود
        شعر
        با من آشنا شو
            حیوانات
            خوراکی‌ها
            مفاهیم
        من می توانم
    کودکانه
        شعر
        سخنان لطیف
        چگونه زیستن
        داستان
            داستانک
            داستان دنباله دار
    نوجوانان
        داستان
            داستانک
            داستان دنباله دار
        کوتاه، اما خواندنی
        برای خوب زندگی کردن
        ارزشهای زندگی
            شان نزول
            خاندان نور
            قصص قرآنی
        شعر
        زندگی با باور حضور
    سرگرمی
        کاردستی
        بازی
        کارتون
    ویژه نامه‌ها

بازگشت
مطالب مرتبط

    حضرت سلیمان نبی
    حضرت سلیمان نبی
    در زمان پیامبری حضرت داوود (ع) باغبانی به نام شمعیل ، باغ زیبا و پرباری داشت و بخاطر این نعمت خدا را سپاس میگفت .
    نگین خاتم بر تخت سلیمان
    نگین خاتم بر تخت سلیمان
    حضرت داوود(ع) یکی ازپیامبران معروف است.وی سالها درمیان بنی اسرائیل زیست وحکومت کرد تا اینکه سالخورده شد،و تصمیم گرفت یکی از فرزندانش را وصی وجانشین خود سازد.
    میم مثل مورچه
    میم مثل مورچه
    سلیمان [پیامبر] گفت: « ای مردم! زبان پرندگان به ما آموخته شده و همه چیز به ما عطا شده، بی‏تردید این برتری آشکاری است.» سپاهیان سلیمان... چون به وادی مورچگان رسیدند، مورچه‏ای گفت: «آی مورچه‏ها به لانه‏های خود روید، مبادا سلیمان و سپاهیانش شما را پایمال کنن

عضویت در خبرنامه
ارسال

    مطالب پیشنهادی
    ماشین بادکنکی
    انتشار ویژه‌نامه «خورشید تابانی برای عملیات خیبر» در تبیان
    نقش ویتامین E در پوکی‌استخوان
    توقف زودهنگام توزیع سبد کالا!
    گزارش تصویری نمایشگاه دوروزه تبیان در مدرسه راهنمایی دخترانه غفارزاده
    اول فروردین تاریخ قرعه کشی لیگ قهرمانان اروپا
    بهترین چشم روشنی برای شیطان
    چرا بعضی‌ها بیشتر احساس سرما می کنند؟
    پرونده دستمزد 93 بسته شد+جدول
    گلی شگفت انگیز شبیه لب انسان! +عکس
    پیامد‌های استفاده از شناسنامه دیگری
    دغدغه فرهنگی رهبری چیست؟
    پیشنهاده به‌جای پروپوزال
    چمران بازرگان یا چمران خمینی ؟
    گزارش تصویری نمایشگاه دوروزه تبیان در دبیرستان پسرانه سعدی
    وقتی درباره خواستگارتان تردید دارید
    کدام دعای امام سجاد علیه السلام مستجاب شد؟!
    اگر بین نماز صبح خورشید طلوع کند، نماز اداست یا قضا؟
    آموزش آمریکایی دور زدن به ایران ها!
    شبهه: قرآن پیروان همه ادیان را اهل نجات می داند

    تعداد بازدید :
    13564
    چهارشنبه 1/10/1389
    تاریخ :

حضرت سلیمان و ملکه ی سبا
سلیمان و ملکه ی سبا

روزی سلیمان به لشکریانش دستور داد تا آماده شوند و همگی با هم به همراه سلیمان به زیارت خانه خدا بروند . در مسیر حرکت شان به طائف رسیدند که معروف به سرزمین مورچگان بود. پادشاه مورچه ها به آن ها دستور داد تا به لانه های خود در زیر زمین بروند . وقتی سلیمان به نزدیکی پادشاه مورچه ها رسید با مهربانی از او پرسید ؛ آیا نمی دانی که پیامبران بر آفریده های او ظلم نمی کنند؟ متعجبم از این که دستور دادی آن ها پنهان شوند. پادشاه مورچه ها گفت : این کار را به دلیل آن انجام دادم که شاید تو و سپاهت ناخواسته آن ها را لگدمال کنید و نیز آن ها با دیدن نعمت های خدادادی و شکوه فراوان آن در شما نعمت هایی را که خدا به خودشان عطا کرده فراموش کنند. سلیمان از پادشاه مورچه ها خداحافظی کرد و رفت.

در مسیر مکه احساس کرد هدهد پیک مخصوص خود را نمی بیند لحظاتی بعد هدهد را دید که بازگشته است.

هدهد گفت : من در همین حوالی مشغول پرواز بودم که به سرزمین سبا رسیدم حاکم آن سرزمین زنی به نام بلقیس است و آن چه که مرا خیلی عذاب می دهد این است که مردم سرزمین سبا خورشید را می پرستند و در برابرش سجده می کنند. سلیمان نامه ای برای ملکه سبا نوشت و آن را به هدهد سپرد تا برایش ببرد و از او خواست در همان نزدیکی پنهان شود و ببیند که بعد از خواندن نامه چه می کند .

ملکه سبا نامه را چندین بار خواند و با تعجب به وزیرانش می گفت ؛ این نامه از طرف سلیمان است او این نامه را با نام خدا شروع کرده و از من خواسته است که تسلیم او بشوم و به خدای یکتا ایمان بیاورم، سپس از وزیرانش خواست که او را یاری کنند . وزیران گفتند ما نیروی جنگی زیادی داریم و آمادگی لازم برای مقابله با سلیمان را داریم .

بلقیس گفت : همیشه جنگ چاره ساز نیست. من باید سلیمان را امتحان کنم اگر از پادشاهان باشد به هر قیمتی تاج و تخت و پول می خواهد و اگر پیامبر خدا باشد به دنیا علاقه ای ندارد و فقط به مردم نیکی می کند . سپس دستور داد که هدایای فراوانی برای سلیمان بفرستند. وقتی هدایا را برای سلیمان بردند به شدت عصبانی شد و گفت : من پیامبر خدا هستم چرا شما فکر کردید که من دنیا دوست هستم و از دیدن هدیه ها خوشحال می شوم ، خداوند بیشتر و بهتر از این ها را به من بخشیده است سپس هدایا را پس فرستاد .

سلیمان بعد از رفتن فرستادگان بلقیس گفت : این زن خیلی داناست باید بیشتر در مورد او تحقیق کنیم کدام یک از شما قبل از رسیدن او به اینجا می توانید تخت عظیم او را نزد من بیاورید. یکی از جنیان که کارهای خارق العاده می کرد با خواندن اسم اعظم خداوند تخت بلقیس را در آن جا حاضر کرد .

سلیمان دستور داد تا تغییراتی در این تخت عظیم بوجود بیاورند و ببینند که آیا بلقیس تخت خود را خواهد شناخت یا نه ؟

بعد از مدتی ملکه سبا با همراهانش از راه رسیدند. بلقیس تخت خود را شناخت و از زیبایی عجیب و شگفت آوری که در آن به وجود آورده بودند خیلی خوشحال شد و تعریف کرد .
سلیمان و ملکه ی سبا

بلقیس بعد از مشاهده و درک خوبی های سلیمان و یارانش به خدا ایمان آورد و از گذشته اش توبه کرد .

بعد از مدتی سلیمان به او پیشنهاد ازدواج داد ، پس از ازدواج به اتفاق هم برای زیارت خانه کعبه رفتند در راه بازگشت از شام هنگامی که از فلسطین می گذشتند کمی برای استراحت توقف کردند. همان جا فرشته وحی نازل شد و گفت : ای سلیمان این جا مقدس است و فرشتگان و پیامبران در این جا نازل می شوند پس مسجدی با شکوه برای عبادت خدا بساز . سلیمان به همراه جنیان به محل رفته و دستور داد که مسجد با شکوهی در آن جا بسازند و نیز دستور داد برج بلندی هم در کنار آن مسجد برایش بنا کنند تا از آن جا به کار معماران نظارت داشته باشد.

با آن که کار ساختمان تمام نشده بود ولیکن بنای محراب تمام شده بود . روزی از روزها درختی را دید و از او پرسید اسم تو چیست و برای چه کاری آمده ای ؟ درخت گفت : اسم من ویرانی است برای این آمده ام که تو از چوب من برای تکیه خودت عصایی تهیه کنی. سلیمان دانست که زمان مرگش فرا رسیده است، ولی سعی کرد که با همان عصا طوری ایستاده تکیه کند که معماران با دیدن او فکر کنند که زنده است و دلگرم باشند و کار خود را انجام بدهند.

وقتی فرشته مرگ به سراغش آمد او گفت: من مدت زیادی در این جا زندگی کرده ام ولی اکنون که دنیا را ترک می کنم فکر می کنم چند روزی بیشتر در آن نبوده ام. فرشته مرگ لبخندی زد و گفت : این حرفی است که من تا حالا زیاد شنیده ام. جسم بی جان سلیمان یک سال همان طور که به عصا تکیه کرده بود ایستاده باقی مانده و افرادش بر این گمان که زنده است و آن ها را می بیند حسابی کار می کردند تا کار مسجد الاقصی هم پایان رسید .

سپس خدا موریانه ها را فرستاد تا عصای سلیمان را بجوند و این کار انجام شد ، پیکر سلیمان به زمین افتاد و همه دانستند سلیمان نبی از دنیا رفته است.

 جامعه مجازی کودکان و نوجوانان ایران

تنظیم:نعیمه درویشی_تصویر:مهدیه زمردکار

مطالب مرتبط

حضرت سلیمان نبی

نگین خاتم بر تخت سلیمان

میم مثل مورچه
[اضافه به مطالب تبیان من]
ارسال برای دوستان
چاپ
نظرات کاربران
ناشناسناشناسflag‎1392/12/12‎-‎21:07

عالییییییییییییییییییییییییییییی بود
00
پاسخ کاربران به این نظر
پاسخ
NIMA NIMA flag‎1392/11/18‎-‎22:57

عالیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی بود yes very goood but tell us more about BILQISS . thankyou
00
پاسخ کاربران به این نظر
پاسخ
مهساقلیزاده مهساقلیزاده flag‎1392/10/13‎-‎17:28

عالییییییییییییییییییییی بود
00
پاسخ کاربران به این نظر
پاسخ
مهسا قلی زاده مهسا قلی زاده flag‎1392/10/13‎-‎17:24

عالییییییییییییییییییییییییی بود ممنون
00
پاسخ کاربران به این نظر
پاسخ
لاله لاله flag‎1392/09/09‎-‎18:18

خوبه خوب که چه عرض کنم عالییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
00
پاسخ کاربران به این نظر
پاسخ
penny penny flag‎1392/07/07‎-‎18:21

THANK YOU.
00
پاسخ کاربران به این نظر
پاسخ
Mahsa Mahsa flag‎1391/10/22‎-‎14:58

ممنون
30
پاسخ کاربران به این نظر
پاسخ
mania manita mania manita flag‎1391/09/25‎-‎13:32

یه کم خلاصه بود و نامفهوم
20
پاسخ کاربران به این نظر
پاسخ
مارگاریتا مهدیبا مارگاریتا مهدیبا flag‎1391/07/28‎-‎12:17

واقعا عالی بود دنبال همچین چیزی بودم برای انشام
51
پاسخ کاربران به این نظر
پاسخ
علی استادیان علی استادیان flag‎1391/07/26‎-‎19:03

خیلی خوب است
41
پاسخ کاربران به این نظر
پاسخ
نگار نگار flag‎1391/07/17‎-‎19:35

عالی بود
21
پاسخ کاربران به این نظر
پاسخ
مریمی مریمی flag‎1391/07/05‎-‎16:38

عالی بود خیلییییییییییییییی زیبا بودش
10
پاسخ کاربران به این نظر
پاسخ
ناشناسناشناسflag‎1391/03/22‎-‎20:50

مکه؟؟؟ مسجد الاقصی؟؟؟؟ زمان حضرت سلیمان؟؟؟؟؟؟؟؟
40
پاسخ کاربران به این نظر
پاسخ
... ... ... ... flag‎1391/02/18‎-‎20:18

متن نامه را بنویسید!!!
30
پاسخ کاربران به این نظر
پاسخ
ناشناسناشناسflag‎1391/01/28‎-‎22:51

خوب بود
20
پاسخ کاربران به این نظر
پاسخ
سبا سبا flag‎1391/01/02‎-‎20:14

واقعا عالی بود.
10
پاسخ کاربران به این نظر
پاسخ
ملیکا ملیکا flag‎1390/12/21‎-‎15:24

مرسی کارم راه افتاد
باتشکر
10
پاسخ کاربران به این نظر
پاسخ
محدثه پورثانی زاداه محدثه پورثانی زاداه flag‎1390/11/03‎-‎23:35

عالی بود
10
پاسخ کاربران به این نظر
پاسخ
مهسا فرنودی مهسا فرنودی flag‎1390/08/26‎-‎21:05

خیلی عالی بود
10
پاسخ کاربران به این نظر
پاسخ
N2000 N2000 flag‎1390/08/14‎-‎16:55

عالی
PREFEKTE
20
پاسخ کاربران به این نظر
پاسخ
mehrnoosh mehrnoosh flag‎1390/08/07‎-‎02:30

ممنون مطلب خوب بود اما همونطور که دوستمون گفتنددرقرآن و روایات هم آ مده انسان شریفی بنام آصف برخیاتخت را آورد..فقط سوالم این هست که درمدت 1سال که حضرت مرده بود و به عصا تکیه داده بود هیچکس از نزدیکان بفکر نیفتاد؟یا کاری با حضرت نداشتند؟که متوجه بشن ایشون فوت شدند؟مثلا همسر یافرزندان ایشان
50
پاسخ کاربران به این نظر
پاسخ
melissa johnston melissa johnston flag‎1390/07/18‎-‎12:14

yes very goood but tell us more about BILQISS mother. thankyou
02
پاسخ کاربران به این نظر
پاسخ
بهراد سقایی بهراد سقایی flag‎1390/07/16‎-‎20:38

متن عالی بود خیلی کیف کردم ممنون.....................
20
پاسخ کاربران به این نظر
پاسخ
مریم مریم flag‎1390/07/09‎-‎22:48

مطلب خوبی کارم راه افتاد مرسیییییییییی
12
پاسخ کاربران به این نظر
پاسخ
سارا شیخلو ی اقدم سارا شیخلو ی اقدم flag‎1390/03/03‎-‎10:42

عالی
23
پاسخ کاربران به این نظر
پاسخ
ثارالله ثارالله flag‎1390/02/25‎-‎00:14

دوست عزیز
کسی که تخت سلیمان را آورد جن نبود، بلکه انسان بود و به روایتی آصف بن برخیا بود. این متن قرآن است. لطفا تحریف نکنید
83
پاسخ کاربران به این نظر
ناشناسناشناسflag‎1392/10/04‎-‎11:56

آصف اگرچه انسان بود ولی فرمانروای جنیان بود
01
پاسخ
ناشناسناشناسflag‎1389/12/16‎-‎10:43

زندگی نامه حضرت سلیمان (ع)


زندگینامه حضرت سلیمان(ع)

زندگینامه حضرت سلیمان(ع)
بسم الله الرحمن الرحیم
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ

زندگینامه حضرت سلیمان(ع):

برای یک رهبر حق، مسألة عدالت و پارسایی از مهمترین ویژگی‎هایی است که موجب عدالت گستری و امنیت و سلامتی جامعه شده، و مردم را از دلبستگی‎هایی که موجب دوری از خدا پرستی و خالص می‎گردد حفظ می‎کند. 
حضرت سلیمان ـ علیه السلام ـ در عین آن که دارای آن همه قدرت و مکنت بود، هرگز مغرور نشد و از حریم عدالت و پارسایی و ساده زیستی خارج نگردید. و اگر دارای قصرهای عالی و بلورین بود، آن قصرها را برای زندگی مرفه خود نمی‎خواست بلکه یک نوع اعجاز مقام پیامبری او در شرایط آن عصر بود، تا همه را به سوی خدای یکتا و بی‎همتا جذب کند. 
شیوة زندگی او چنین بود که وقتی صبح می‎شد، از اشراف و ثروتمندان روی می‎گردانید و نزد مستمندان و فقیران می‎رفت و کنار آنها می‎نشست و می‎گفت: 

«مِسکینَ مَعَ الْمَساکِینِ؛ مسکین و بینوایی همنشین مسکینان و بینوایان است.»

وقتی که شب می‎شد، لباس زِبر مویین می‎پوشید، و آن را به شدت برگردنش می‎بست، و همواره تا صبح گریان بود و به عبادت خدا اشتغال داشت، و از اجرت زنبیل‎هایی که می‎بافت، غذای مختصری تهیه می‎کرد و می‎خورد، و راز این که درخواست ملک و حکومت بی‎نظیر از خدا کرد این بود که بر کافران و حکومت آنها غالب و پیروز گردد. 

از عدالت و مهربانی او نسبت به زیر دستان این که؛ امام سجّاد ـ علیه السلام ـ فرمود: علت این که بر سر پرنده قُنْبَره  کاکلی مانند تاج قرار دارد، این است که حضرت سلیمان ـ علیه السلام ـ دست مرحمت بر سر او کشید، و چنین تاجی بر اثر آن، در سر او پدیدار گشت، که داستانش چنین است: 
روزی قُنْبَره نر می‎خواست با قنبرة ماده همبستر شود، ولی قنبره ماده امتناع می‎ورزید. قنبرة نر به او گفت: «از من جلوگیری نکن می‎خواهم از تو دارای فرزندی شوم که ذاکر خدا باشد.» 
قنبرة ماده با شنیدن این سخن، تقاضای همسرش را پذیرفت. سپس وقتی که خواست تخم بگذارد، در مورد مکان تخم گذاری حیران بود. قنبرة نر به او گفت: «رأی من این است که در نزدیک جاده تخم گذاری کن. که هر کس تو را دید گمان کند تو برای جمع کردن دانه از جاده به آن جا آمده‎ای، در نتیجه کاری به تو نداشته باشد.» 
قنبرة ماده پیشنهاد همسرش را پذیرفت و در کنار جاده تخم گذاری کرد و روی تخمش نشست، تا وقتی که زمان بیرون آمدن جوجه‎اش از تخم نزدیک گردید. 
روزی این دو پرندة نر و ماده ناگهان باخبر شدند که حضرت سلیمان با لشکر عظمیش به حرکت در آمده‎اند، و پرندگان بر روی سپاه او سایه افکنده‎اند. قنبرة ماده به همسرش گفت: «این سلیمان ـ علیه السلام ـ است که با لشکرش به طرف ما می‎آیند که از این جا عبور کنند، من ترس آن دارم که خودم و تخم‎هایم زیر پای آنها نابود شویم.» 
قنبرة نر گفت: «سلیمان ـ علیه السلام ـ مردی مهربان است، ناراحت نباش. آیا در نزد تو چیزی هست که آن را برای جوجه‎هایت اندوخته باشی؟» قنبرة ماده گفت: «آری در نزد من ملخی هست که آن را برای جوجه‎ها اندوخته‎ام آیا در نزد تو چیزی هست؟» قنبرة نر گفت: «در نزد من یک دانه خرما وجود دارد که برای جوجه‎ها اندوخته‎ام.» 
قنبرة ماده گفت: «تو خرمایت، و من ملخم را برگیریم و وقتی که سلیمان ـ علیه السلام ـ از این جا عبور کرد، نزد او برویم و آنها را به او اهدا کنیم، ‌زیرا سلیمان ـ علیه السلام ـ هدیه را دوست دارد.» 
قنبرة نر خرمای خود را به منقار گرفت، و قنبرة ماده ملخ خود را بین دو پایش گرفت، و نزد سلیمان ـ علیه السلام ـ رفتند. سلیمان ـ علیه السلام ـ بر بالای تختش بود. از آنها استقبال کرد و قنبرة نر در طرف راست او، و قنبرة ماده در طرف چپ او نشستند. سلیمان ـ علیه السلام ـ از آنها احوالپرسی کرد و آنها نیز ماجرای زندگی خود را به عرض سلیمان ـ علیه السلام ـ رساندند. 
سلیمان ـ علیه السلام ـ هدیة آنها را پذیرفت و لشکرش را از آن جا دور ساخت تا آنها و تخم‎هایشان را پایمال نکنند، و بر سر آنها دست مرحمت کشید و برای آنها دعا کرد. بر اثر دعا و مسح دست سلیمان ـ علیه السلام ـ تاجی زیبا بر سر آنها روئیده شد.  

حکمت سلیمان نبی:
داوود علیه السلام بر اریکه سلطنت بنی اسرائیل تکیه زده و در اختلافات و درگیری آنها قضاوت و داوری می کرد، امور سیاست و اقتصاد قوم را به درایت و کفایت اداره می کرد و هر روز بنی اسرائیل نزد داود می آمدند و سرگذشت زندگی و مشکلات خویش را بیان می داشتند و نزاعهای خود را تشریح و استدلال می کردند و داوود هم در تمام موارد با عدل و داد حکم می نمود.
در این دوران سلیمان که یکی از فرزندان داوود بود تنها یازده سال از عمرش می گذشت. داوود پیرمردی ضعیف و نحیف بود که هر آن امکان وداع او با زندگی می رفت و همواره فکر آینده مملکت و کشور او را نگران می ساخت و در این فکر بود که چه کسی پس از وی می تواند زمام امور و اداره کشور را به دست بگیرد. 
داوود گرچه فرزندان بسیاری داشت ولی سلیمان که کودکی خردسال بود، از جهت علم و حکمت برآنان برتری داشت آثار عقل و درایت از سیمای او هویدا و هوش و درایت او بر همه آشکار بود و امور مردم را با تیزبینی و عاقبت اندیشی اداره می کرد
عادت داوود علیه السلام بر این بود که در مجلس قضاوت خویش، فرزند خود سلیمان را حاضر می ساخت، تا به قدرت قضاوت و استدلال خود بیفزاید، لذا سلیمان همیشه در مجلس قضاوت پدر خویش حاضر بود، تا در پرتو افکار پدر، چراغی برای آینده خود بیفروزد و در آینده به هنگام برخورد با مشکلات و مسائل اداره مملکت از پرتو آن بهره گیرد.
در یکی از مجالس که داوود پیغمبر بر کرسی قضاوت خود نشسته بود و سلیمان نیز در کنار وی حضور داشت، دو نفر، برای طرح نزاع نزد داوود علیه السلام آمدند، یکی از آن دو گفت: من زمینی داشتم که زمان برداشت محصول آن فرا رسیده و موقع چیدن آن نزدیک شده بود، تماشای آن موجب مسرت هر بیننده و تصور حاصلش موجب امید و دلگرمی صاحبش بود، در همین موقع گوسفندان طرف نزاع من وارد این کشتزار شده اند و کسی آنها را بیرون نرانده است و چوپانی از گوسفندان محافظت ننموده است، بلکه گوسفندان شبانه در این کشتزار چریده اند و محصول مرا از بین برده و نابود کرده اند به حدی که اثری از آن باقی نمانده است.
مدعی شکایت خود را اقامه کرد و صاحب گوسفندان از خود دفاعی نداشت و محکومیت او محرز بود. لذا پرونده به مرحله صدور حکم رسید و حکم صادره باید در مورد او اجرا می شد.
داوودعلیه السلام گفت: گوسفندها از آن صاحب کشتزار است که باید در تقاص محصول از دست رفته خود بگیرد. این غرامت به خاطر مسامحه کاری صاحب گوسفندها است که آنها را شبانه و بدون چوپان، در میان کشتزارها رها کرده است.
در این هنگام سلیمان که کودکی بیش نبود، اما از علم و حکمت خدادادی برخوردار شده بود و بر دقایق این مرافعه آگاه بود مُهر سکوت ازلب برداشت و برهان خود را بر آنها عرضه داشت و گفت: حکمی متعادل تر و به عدل نزدیک تر وجود دارد.
اطرافیان داوود علیه السلام از جرات این کودک متعجب و سرا پا گوش شدند تا ببینند سلیمان چه می گوید.
سلیمان گفت: باید گوسفندها را به صاحب کشتزار بدهند تا از شیر و پشم و نتایج آنها بهره برداری کند و زمین را به صاحب گوسفندان بدهند تا به آبادی آن بپردازد، تا چون به صورت اول بازگشت، سپس زمین را بدهند و گوسفندها را باز گیرند و بدین طریق ضرر و غرامتی به هیچیک نخواهد رسید و این حکمت به عدالت نزدیک تر و از جهت قضاوت صحیح تر و بهتر است.
این قضاوت، مطلعی شد بر نبوغ و استعداد سلیمان تا در آینده به شایستگی، سلطنت و نبوت داوود علیه السلام را ادامه دهد.
سلیمان و برادر ریاست طلب:
پس از چهل سال سلطنت و نبوت، داوود علیه السلام فرزند خود سلیمان را آماده ساخت تا پس از وی حکومت مردم را در دست گیرد. سلیمان در آن زمان نوجوانی بود که هنوز سرد و گرم دنیا را نچشیده بود، ولی قدرت و درایت سلطنت و رهبری مردم را به خوبی دارا بود، از طرفی آبیشالوم(آبسالوم) برادر بزرگتر سلیمان که از مادر دیگری بود، با ولایتعهدی سلیمان موافق نبود و در صدد ایجاد اختلاف و شورش در بین مردم بر آمد.
آبیشالوم سالیان متمادی نسبت به بنی اسرائیل لطف و مهربانی داشت، بین آنان قضاوت می کرد، امورشان را اصلاح و آنان را اطراف خویش جمع می کرد و همواره در فکر آینده ای بود که برای خود تصور کرده بود.
کار آبیشالوم در دستگاه داوود بالا گرفت، به حدی که وی بر در منزل داوود می ایستاد تا حوایج حاجتمندان را برآورد. او شخصاً در این کار دخالت می کرد، تا بر تمام بنی اسرائیل منت و نفوذی داشته باشد و از حمایت آنها برخوردار باشد.
آنگاه که آبیشالوم موقعیت را مناسب دید و از حمایت بنی اسرائیل مطمئن شد، از پدر خود داوود اجازه خواست که به “جدون” برود تا به نذری که در این مکان نموده، وفا کند. سپس کارآگاهان خود را در میان اسباط بنی اسرائیل فرستاد و به آنان ابلاغ کرد که هر گاه صدای شیپور اجتماع را شنیدید به سوی من بشتابید و سلطنت را برای من اعلام نمایید، که این کار برای شما بهتر و سودمندتر خواهد بود.
شوب داخلی بیت المقدس:
قوم بر خواسته و شورش بالا گرفت، آشوب گسترده ای بر اورشلیم حاکم شد و بیم آن می رفت که تر و خشک را نابود سازد. داوود از جریان آگاه شد و بر او گران آمد که فرزندش علیه وی قیام کند، اما خویشتنداری کرد و به اطرافیان خود گفت: بیایید از شهر خارج شویم تا از غضب آبیشالوم در امان باشیم. داود و اطرافیان او با عبور از نهر اردن به بالای کوه زیتون پناه بردند.
عده ای به ناسزا گویی و فحاشی به داوود پرداختند و با حرفهای نامربوط او را ناراحت ساختند. اطرافیان داوود علیه السلام خواستند آنان را کیفر دهند ولی داود با ناراحتی و افسوس گفت: اگر فرزندم مرا می جوید، دیگران به مخالفت من سزاوارترند. داود به درگاه خدا شتافت و دست به تضرع برداشت و از خدا خواست وی را از این ناراحتی نجات دهد و این بلایی که او را احاطه کرده است از او بر طرف گرداند. آنگاه که داوودعلیه السلام اورشلیم را رها کرد و از آن خارج شد، آبیشالوم وارد شهر شد و زمام امور را به دست گرفت.
داوود ناچار فرماندهان خود را فرستاد و به آنان سفارش کرد که این آشوب را با عقل و تدبیر کنترل نمایند و حتی الامکان در سلامت فرزندش آبیشالوم سعی نمایند، ولی سرنوشت فرزند داوود غیر از خواسته پدر مهربان بود. فرماندهان لشکرداوود بر آبیشالوم مسلط شدند و راهی غیر از قتل او نیافتند، لذا او را کشتند و آشوب فرو نشست و مردم نفس راحتی کشیدند.
حکومت سلیمان علیه السلام:
پس از داوود علیه السلام سلطنت و حکومت به فرزندش سلیمان منتقل شد و به لطف خداوند سلیمان بر سلطنتی استوار و مملکتی پهناور و مقامی ارجمند دست یافت.
خداوند دانش و اسرار بسیاری از علوم و فنون از جمله درک زبان پرندگان و حشرات را در اختیار سلیمان قرار داد. خداوند نیروی باد را در اختیار او گذاشت تا سلیمان در امور زراعت و حمل و نقل دریایی و دیگر امور زندگی از آن استفاده کند. خداوند زبان حیوانات را به سلیمان آموخت و او قادر به درک صدای حیوانات شد و از این قدرت، برای کسب اطلاعات صحیح و سریع استفاده می کرد.
خداوند برای سلیمان علیه السلام چشمه مس را جاری ساخت و صنعتگران جن را در اختیار او نهاد تا در عمران و اصلاح امور از آنها استفاده کند. ایشان از مس، دیگهای بسیار بزرگ و قدح هایی مانند حوض می ساختند و برای استفاده سپاهیان نصب می کردند. عده ای از آنها که به فنون ساختمان آشنا بودند، در مدت کوتاهی بناهای عظیم و کاخهای با شکوه و برجها و پلهای بزرگی ساختند و ساختمانهای مهمی مانند “حاصور و مجد و جازر و بیت حورون و بعله و تدمر” را به پایان رساندند و مخازن و سربازخانه های مورد نیاز را بنا نمودند. در یکی از قصرهای سلیمان که از چوب و سنگهای گرانقیمت ساخته و به جواهرات و تصاویر الوان آراسته شده بود، تختی جواهر نشان وجود داشت که بر فراز آن مجسمه دو کرکس و در طرفین آن دو شیر قرار داده شده بود که هنگام نشستن سلیمان بر تخت، شیرها دستان خود را می گشودند و پس از نشستن، کرکسها بالهای خود را بر سر سلیمان باز می کردند.
داوودعلیه السلام در سالهای آخر عمر خود قصد بنای بیت رب یا معبد عظیم بیت المقدس را کرده بود که قبل از اقدام، عمرش پایان پذیرفت ولی چهار سال پس از آن، فرزندش سلیمان، کار بنای آن را شروع و در سال یازدهم آن را به اتمام رساند و بر آن نام هیکل سلیمان نهاد. این کاخ مدت ۴۲۴ سال با رونق و شکوه باقی ماند ولی پس از آن به دست پادشاهان مصر و دیگران دستخوش غارت و سرانجام به دست پادشاه بابل ویران گشت
سلیمان علیه السلام و مور
سلیمان، پیغمبری و سلطنت داود را به ارث برد، خداوند سلطنتی بی نظیر و شایسته به او عطا کرد و زبان حیوانات را به او آموخت، جنیان و باد را به تسخیر وی در آورد و به خواست خدا، قدرت درک سخن جانوران و پرندگان را یافت و بدین ترتیب از موضوع و مقصد آنان اطلاع می یافت.
روزی پیغمبر خدا، برخوردار از شکوه و جلال سلطنت به همراه عده ای از جن و انس و پرندگان در حرکت بود تا به سرزمین عسقلان و وادی مورچگان رسید. یکی از مورچگان که شکوه و جلال سلیمان و سپاهیانش را دید به وحشت افتاد و ترسید که مورچگان زیر دست و پای لشکر سلیمان لگد کوب شوند، لذا دستور داد، که به لانه های خویش پناه ببرند تا سلیمان و یارانش بدون توجه آنها را پایمال نکنند.
سلیمان علیه السلام سخن مور را شنید و مقصود او را دریافت، لذا به سخن مور لبخندی زد و خنده او به این جهت بود که خدا نیروی درک سخن مور را به او عطا کرده بود و به علاوه از سخن مورچگان که بر رسالت سلیمان واقف بودند و می دانستند که پیغمبر خدا بیهوده مخلوق او را نمی کشد در تعجب بود.
پیغمبر خدا از پروردگار خویش در خواست کرد که وسیله شکرگزاری وی را فراهم و توفیق اعمال شایسته را به وی عطا کند و راه هدایت را همواره فراروی او قرار دهد و آنگاه که وفات یافت او را با بندگان صالح خود محشور سازد.
سلیمان و بلقیس:
سلیمان پیغمبر به فکر بنای بیت المقدس در سرزمین شام بود تا اسباب عبادت و تقرب به خدا را فراهم سازد. او ساختمان این بنا را به پایان رساند و آنگاه که از احداث این بنای رفیع و با شکوه فارغ شد، دلش آرام و فکرش آسوده شد، سپس به قصد انجام فریضه الهی حج به همراه اطرافیان و گروه زیادی که آماده زیارت خانه خدا بودند، عازم سرزمین مکه شد.
سلیمان(ع) چون به آن سرزمین رسید در آن اقامت گزید و عبادت و نذر خود را به پایان رسانید، سپس آماده حرکت شد و سرزمین حرم را به قصد یمن ترک کرد و وارد صنعا شد، در آنجا با سختی و مشقت به جستجوی آب پرداخت و در این راه چشمه ها، چاهها و زمینهای زیادی را کاوش کرد ولی به مقصود، خود دست نیافت و سرانجام برای نیل به مقصود متوجه پرندگان شد.
سلیمان که از یافتن آب مایوس شده بود از هدهد خواست تا او را به محل آب راهنمایی کند، اما متوجه غیبت هدهد شد. سلیمان از این امر سخت ناراحت شد و سوگند یاد کرد که او را به سختی شکنجه دهد و یا ذبحش نماید، مگر اینکه دلیل روشنی برای غیبت خود بیاورد و خود را تبرئه سازد و عذر خویش را موجه گرداند تا از کیفر رها شود.
اما هدهد غیبت کوتاهی کرده بود و پس از لحظاتی بازگشت و برای تواضع نسبت به سلیمان سر و دم خود را پایین آورد. سپس در حالی که از غضب سلیمان بیم داشت نزد او شتافت و برای جلب رضایت او گفت: من بر موضوعی واقف شده ام که تو از آن اطلاعی نداری و علم و قدرت تو نتوانسته است بر آن احاطه پیدا کند. من رازی را کشف کرده ام که موضوع آن بر تو پوشیده مانده است.
این خبر، تا حدودی از ناراحتی سلیمان کاست و شوق و علاقه ای در او به وجود آورد. سپس سلیمان از هدهد خواست که هرچه زودتر داستان خود را به طور مشروح بیان کند و دلیل و عذر خود را روشن سازد.
هدهد گفت: من در مملکت سبا زنی را دیدم که حکومت آن دیار را در اختیار خود دارد. وی از هر نعمتی برخوردار و دارای دستگاهی عریض و تختی عظیم است، ولی شیطان در آنها نفوذ کرده و بر آن قوم مسلط گشته و چشم و گوششان را بسته و آنان را از راه راست منحرف ساخته است. من ملکه و قوم او را دیدم که بر خورشید سجده می کنند. و از مشاهده این منظره سخت ناراحت شدم و کار آنها مرا به وحشت انداحت. زیرا این قوم با این قدرت و شوکت، سزاوار و شایسته است خدایی را بپرستند که از راز دلها و افکار آگاه است و او یگانه معبود و صاحب عرش عظیم است.
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ

2 پاسخ به “زندگینامه حضرت سلیمان(ع)”

  1. محشر بود.دست درد نکنه

  2. حسین می‌گه:

    با سلام دوست گرامی اگه اجازه بدین از مطالب سایتتون استفاده بشه خیلی ممنون میشیم
    اگه امکانش هست جوابش رو به ایمیلمون بفرستید با تشکر

پاسخ دهید

تصویر کپچا
فراخوانی تصویر
*

شعر حافظ در شرح حال امیر المومنین حضرت علی (ع)


امیرالمؤمنین الامام علی بن ابی طالب (ع)

شرح حال و گفتار و رفتار گردار امیر المؤمنین الامام علی علیه السلام

شعر منسوب به حافظ درباره امام علی (ع)

 

 

نوشته بر در فردوس کاتبان                             نبی رسول و ولیعهد حیدر کرار

ز نام اوست معلق سما و کرسی و عرش        ز ذات اوست مطبق زمین بدین هنجار

علی امام و علی ایمن و علی ایمان               

علی امین و علی سور و علی سردار


علی علیم و علی عالم و علی اعلم                علی حکیم و علی حاکم و علی مختار

علی نصیر و علی ناصر و علی منصور             علی مظفر و غالب علی سپهسالار

علی عزیز و علی عزت و علی افضل               علی لطیف و علی انور و علی انوار

علیست فتح فتوح و علیست راحت روح            علیست راحت روح و علیست کوه وقار

علی سلیم و علی سالم و علی مسلم          علی قسیم قصور و علیست قاسم نار

علی نعیم و علی نعمت و علی منعم              علی بود اسدالله قاتل کفار

علی ز بعد محمد ز هر که هست به است         اگر تو مؤمن پاکی بکن به این اقرار
    

   (منسوب به حافظ  شیرازی)

+   90/06/03     محمد  |  آرشیو نظرات


























پرواز را به خاطر بسپار

حافظ اگر قدم زنی در ره خاندان به صدق بدرقه رهت شود همت شحنه نجف


 در غزل ذیل حافظ اشاره به داستان حضرت آدم دارد که وعده کرده بود گندم نخورد ولی این وعده را به جا نیاورد و د ر عوض پیر مغان این وعده را به جا آورد و منظور او زا پیر مغان حضرت علی (ع) میباشد که در عمرش نان گندم نخورد.

چه مستیست ندانم که رو به ما آورد

که بود ساقی و این باده از کجا آورد

تو نیز باده به چنگ آر و راه صحرا گیر

که مرغ نغمه سرا ساز خوش نوا آورد

دلا چو غنچه شکایت ز کار بسته مکن

که باد صبح نسیم گره گشا آورد

رسیدن گل و نسرین به خیر و خوبی باد

بنفشه شاد و کش آمد سمن صفا آورد

صبا به خوش خبری هدهد سلیمان است

که مژده طرب از گلشن سبا آورد

علاج ضعف دل ما کرشمه ساقیست

برآر سر که طبیب آمد و دوا آورد

مرید پیر مغانم ز من مرنج ای شیخ

چرا که وعده تو کردی و او به جا آورد

به تنگ چشمی آن ترک لشکری نازم

که حمله بر من درویش یک قبا آورد

فلک غلامی حافظ کنون به طوع کند

که التجا به در دولت شما آورد

نوشته شده در شنبه پانزدهم بهمن 1390ساعت توسط احمدی مهدی| آرشیو نظرات


آخرین مطالب
» در مدح امیرالمومنین حضرت حیدر
» بهترین لنزهای برای عکاسی طبیعت
» دیافراگم و سرعت شاتر
» مگا پیکسل چیست ؟
» بازیگران از جشنواره دفاع مقدس جایزه گرفته‌اند؟
» یارمن
» عشق شورانگیز
» ما به یارانیم مشغول و رقیب ما به یار
» با یاد روى تو
» فاطمه (س)

Design By : Pichak
 

شعر حافظ

کاربران علاقه‌مند از دفترخانه برای مطرح کردن سوالات عمومی، درخواست راهنمایی و اظهار نظر از دیگر کاربران استفاده کنند.

حافظ (غزلیات)/گفتم کی ام دهان و لبت کامران کنند

از ویکی‌نبشته
پرش به: گشتن، جستجو
'حافظ (غزلیات) (گفتم کی ام دهان و لبت کامران کنند)
از حافظ
'


گفتم کِی‌اَم دهان و لبت کامران کنند
گفتا به چَشم هر چه تو گویی چنان کنند
گفتم خراج مصر طلب می‌کند لبت
گفتا در این معامله کمتر زیان کنند
گفتم به نقطه دهنت خود که بُرد راه
گفت این حکایتیست که با نکته‌دان کنند
گفتم صَنَم پرست مشو با صَمَد نشین
گفتا به کوی عشق هم این و هم آن کنند
گفتم هوای میکده غم می‌برد ز دل
گفتا خوش آن کسان که دلی شادمان کنند
گفتم شراب و خرقه نه آیین مذهب است
گفت این عمل به مذهبِ پیرِ مغان کنند
گفتم ز لعلِ نوشِ لبان پیر را چه سود
گفتا به بوسهٔ شکرینش جوان کنند
گفتم که خواجه کِی به سر حِجله می‌رود
گفت آن زمان که مشتری و مَه قَران کنند
گفتم دعای دولت او ورد حافظ است
گفت این دعا ملایک هفت آسمان کنند



گنجور

غزل شمارهٔ ۳۲۱

 
حافظ
 

هر چند پیر و خسته دل و ناتوان شدم

هر گه که یاد روی تو کردم جوان شدم

شکر خدا که هر چه طلب کردم از خدا

بر منتهای همت خود کامران شدم

ای گلبن جوان بر دولت بخور که من

در سایه تو بلبل باغ جهان شدم

اول ز تحت و فوق وجودم خبر نبود

در مکتب غم تو چنین نکته دان شدم

قسمت حوالتم به خرابات می‌کند

هر چند کاین چنین شدم و آن چنان شدم

آن روز بر دلم در معنی گشوده شد

کز ساکنان درگه پیر مغان شدم

در شاهراه دولت سرمد به تخت بخت

با جام می به کام دل دوستان شدم

از آن زمان که فتنه چشمت به من رسید

ایمن ز شر فتنه آخرزمان شدم

من پیر سال و ماه نیم یار بی‌وفاست

بر من چو عمر می‌گذرد پیر از آن شدم

دوشم نوید داد عنایت که حافظا

بازآ که من به عفو گناهت ضمان شدم

 

با دو بار کلیک بر روی هر واژه می‌توانید معنای آن را در لغت‌نامهٔ دهخدا جستجو کنید.

شماره‌گذاری ابیات | وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف) | شعرهای مشابه | منبع اولیه: ویکی‌درج | ارسال به فیس‌بوک

حاشیه‌ها

تا به حال حاشیه‌ای برای این شعر نوشته نشده است. برای نوشتن حاشیه اینجا کلیک کنید.

چکامه | سامانه هوشمند شعر و موسیقی فارسی

زندگی نامه حضرت ابالفضل عباس (ع)


بخش شهید آوینی حرف دل موبایل شعر و سبک اوقات شرعی کتابخانه گالری عکس  صوتی فیلم و کلیپ لینکستان اسخاره دانلود نرم افزار بازی آنلاین
خرابی لینک
صفحه اصلی
حرف دل
درباره شهید آوینی
معارف اسلامی
شعر و سبک
بانک احادیث موضوعی
صوتی
فیلم و کلیپ
گالری عکس
موبایل اسلامی
کتابخانه
آموزش
خدمات
بایگانی
لینکستان
تماس با ما
زندگی نامه
نقد فیلم
اشعار و متون ادبی
شهادت نامه
خاطرات
صدای سخن عشق
مجموعه مقالات
کلیپ ها و نماهنگ ها
آلبوم تصاویر
گزیده موضوعی مقالات
حرف دلی با سید
هنر ولایی
تصاویر با کیفیت
تصاویر شهید آوینی
کاغد دیواری
دست نوشته ها
قرآن
نهج البلاغه
مفاتیح الجنان
صحیفه سجادیه
احکام و رساله مراجع
بـــــزرگان-علما-فقها
بیانات مقام معظم رهبری
پاسخ به شبهات
دانلود نرم افزار مذهبی
متن
ترجمه فارسی
تفسیر
استخاره
قرائت مجلسی
ترتیل
تفسیر نمونه (متنی)
تفسیر جزء 30 (صوتی)
تفسیر تسنیم (جوادی آملی)
تفسیر المیزان
قرائت به تفکیک قاری
چهل تلاوت مشهور
استاد پرهیزگار (به تفکیک 114 سوره)
محمد صدیق منشاوی (به تفکیک 30 جزء)
استاد شاطری (به تفکیک 30 جزء)
استاد شاطری (به تفکیک 114 سوره)
استاد امام جمعه (به تفکیک 114 سوره)
استاد کریم منصوری (به تفکیک 30 جزء)
استاد عبدالباسط (به تفکیک 114 سوره)
متنی
صوتی
احکام جوانان
نور الاحکام (تصویری)
رساله امام خمینی
استفتائات رهبری
رساله آیت الله مکارم شیرازی
رساله آیت الله فاضل لنکرانی
رساله آیت الله نوری همدانی
رساله مرحوم آیت الله بهجت
رساله آیت الله صافی
رساله آیت الله وحید
رساله آیت الله سیستانی
رساله آیت الله سبحانی
رساله آیت الله مظاهری
تفاوت فتاوا
سال 79
سال 80
سال 81
سال 82
سال 83
سال 84
سال 85
سال 86
سال 87
سال 88
سال 89
سال 90
سال 91
سال 92
نوحه و مرثیه
مدیحه و مولودی
مناسبت
حضرت محمد (ص)
حضرت امام علی (ع)
حضرت فاطمه (ص)
حضرت امام حسن (ع)
حضرت امام حسین (ع)
حضرت عباس (ع)
حضرت امام سجاد (ع)
حضرت امام باقر (ع)
حضرت امام صادق (ع)
حضرت امام کاظم (ع)
حضرت امام رضا (ع)
حضرت امام جواد (ع)
حضرت امام هادی (ع)
حضرت امام عسگری (ع)
حضرت مهدی (ع)
حضرت محمد (ص)
حضرت امام علی (ع)
حضرت فاطمه (ص)
حضرت امام حسن (ع)
حضرت امام حسین (ع)
حضرت عباس (ع)
حضرت امام سجاد (ع)
حضرت امام باقر (ع)
حضرت امام صادق (ع)
حضرت امام کاظم (ع)
حضرت امام رضا (ع)
حضرت امام جواد (ع)
حضرت امام هادی (ع)
حضرت امام عسگری (ع)
حضرت مهدی (ع)
ایام
وفات
ولادت
اعیاد
دیگر
8 شوال
9 ربیع الاول
15 شوال
1 ذی الحجه
احیای نیمه شعبان
مناجات ماه رمضان
ویژه ایام اعتکاف
وداع با ماه محرم و صفر
وفات حضرت خدیجه (س)
وفات حضرت زینب (س)
وفات حضرت ام کلثوم (س)
وفات حضرت ام البنین (س)
وفات حضرت معصومه (س)
رحلت امام خمینی (ره)
ولادت حضرت علی اکبر (ع)
موالید شعبانه
ولادت حضرت زینب (س)
ولادت حضرت معصومه (س)
عید مبعث
عید غدیر
کاربردی برای ذاکرین
نبش قبر حجر بن عدی
ویژه راهیان نور
اتش زدن بیت وحی
احادیث اعتقادی
احادیث عبادی
احادیث اخلاقی
احادیث سیاسی
احادیث اقتصادی
احادیث اجتماعی
قرآن
اذان‌ها
ادعیه و زیارات
مرثیه و مداحی
مدیحه و مولودی
اشعار، سرود و تواشیح
دفاع مقدس
سخنرانی ها
کوتاه و شنیدنی
نمایش رادیویی-کتاب گوبا
آموزش های صوتی
مباحثه و پرسمان
روایتگری
موسیقی فیلم
ابوالفضل سپهر
سرودها و نواها
صدای فرماندهان
شهید آوینی
مداحی ها
وصایا
انقلاب اسلامی
امام و رهبری
دفاع مقدس
مذهبی
مقاومت های اسلامی
فرهنگی و اجتماعی
سیاسی
مداحی
انقلاب اسلامی
مذهبی
دفاع مقدس
پوستر
اینفوگرافی
کاریکاتور
تصویرسازی
مجموعه نمایشگاهی
بزرگان دینی
امام خمینی (ره)
شهدای محراب
امام خامنه ای
حزب الله لبنان
انقلاب اسلامی
دهه فجر
شهدای هسته ای
فلسطین و روز قدس
شهید مرتضی مطهری
مقام معظم رهبری
امام خامنه ای
پس از انفجار 6 تیر سال 60
امام خامنه‌ای در جبهه
اهل بیت
اماکن متبرکه
رسم الخط های اسلامی
لیله القدر
الله و آیات قرآنی
سعید فطر
ماه مبارک رمضان
صلوات
ولادت
شهادت
بستگان
حضرت رسول (ص)
امام علی (ع)
حضرت زهرا (ع)
امام حسن (ع)
امام حسین (ع)
امام سجاد (ع)
امام باقر (ع)
امام صادق (ع)
امام کاظم (ع)
امام رضا (ع)
امام جواد (ع)
امام هادی (ع)
امام حسن عسگری (ع)
امام مهدی (ع)
وفات حضرت رسول (ص)
امام علی (ع)
حضرت زهرا (ع)
امام حسن (ع)
امام حسین (ع)
امام سجاد (ع)
امام باقر (ع)
امام صادق (ع)
امام کاظم (ع)
امام رضا (ع)
امام جواد (ع)
امام هادی (ع)
امام حسن عسگری (ع)
حضرت زینب (س)
حضرت علی اصغر (ع)
حضرت رقیه (س)
حضرت معصومه (س)
شهادت حضرت عباس (ع)
ولادت حضرت عباس (ع)
شهادت حضرت علی اکبر (ع)
ولادت حضرت علی اکبر (ع)
سایر امام زادگان
شهدای شاخص
والپیپر شهدا
مناطق جنگی
آموزش
اعزام
کهنسالان
لحظه شهادت
نوجوانان
زندگی در جنگ
جانبازان
شهدای تفحص
زنان
روحانیون
فرهنگی اجتماعی
سیاسی
اقتصادی
سیاسی-نظامی
فرهنگی
شورآباد
آوینی
دیگر سایتها
علما و بزرگان
سرداران شهید تدارکات سپاه
سرداران و شهدای شاخص
اندروید
جاوا
تم ها
نرم افزارها
بازی ها
رینگتون ها
تم ها
نرم افزارها
بازی ها
رینگتون ها
اسلامی
اهل بیت
اسلامی
اهل بیت
کتب شهید مطهری
ائمه اطهار
معرفی کتاب
مقالات
سید مرتضی آوینی
رحیم پور ازغدی
زندگانی اهل بیت
بایگانی مقالات برگزیده
آموزش آنلاین
PDF
ترفند
تالار گفتگو
اوقات شرعی
فال حافظ
بازی و سرگرمی
دانلود نرم افزار
بازی های فکری
بازی های مهیج
بازی های قابل دانلود
دانلود نرم افزار
دانلود نرم افزار مذهبی
روایت عشق
بایگانی مناسبت ها
اخبار
روزشمار دفاع مقدس
لبخند های پشت خاکریز
احادیث روزانه
خاطرات شهدا
وصیت و زندگینامه شهدا
زنان و دفاع مقدس
اهل بیت عصمت و طهارت
اعیاد و اوقات ویژه اسلامی
دفاع مقدس و انقلاب اسلامی
مناسبت های ملی
مناسبت های متفرقه
سال 82
سال 83
سال 84
سال 85
سال 86
سال 87

 

 

  خلاصه ای از زندگی نامه حضرت ابالفضل العباس(ع)

خاندان حضرت عباس (ع):

در سال 26 هجری قمری، حضرت عباس (ع) پایه عرصه گیتی نهاد. مادر گرامیش فاطمه، دخت حزام بن خالد بن ربیعه بن عامر کلبی و کنیه اش (ام البنین) بود.
چند سال پس از شهادت حضرت فاطمه (س) بود، که امیرالمومنین از برادرش عقیل، که به اصل و نسب قبایل آگاه بود، درخواست کرد زنی را از دودمانی شجاع برای او خواستگاری کند و عقیل، فاطمه کلابیه (ام البنین) را برای آن حضرت خواستگاری کرد و ازدواج صورت گرفت.

امیرالمومنین (ع) از این بانوی گرامی، صاحب چهار پسر به نامهای عباس، عثمان، جعفر و عبدالله شد.
عباس (ع) ازبرادران دیگرش بزرگتر بود و هر چهار برادر به امام خویش، حسین (ع) وفادار بودند و در روز عاشورا در راه آن امام جان خود را نثار کردند.
ارادت قلبی ام البنین (س) به خاندان پیامبر (ص) آنقدر بود که امام حسین (ع) را از فرزندان خود بیشتر دوست می داشت؛ بطوری که وقتی به این بانوی گرامی خبر شهادت چهار فرزندش را دادند فرمود: مرا از حال حسین (ع) باخبر سازید و چون خبر شهادت امام حسین (ع) به او داده شد، فرمود رگهای قلبم گسسته شد، اولادم و هر چه زیر این آسمان کبود است، فدای امام حسین (ع).

دوران کودکی حضرت ابوالفضل العباس (ع):

در روزهاى کودکى عباس، پدر گرانقدرش چون آیینه معرفت، ایمان، دانایى و کمال در مقابل او قرار داشت و گفتار الهى و رفتار آسمانى‏اش بر وى تاثیر مى‏نهاد. او از دانش و بینش على(ع) بهره مى‏برد. حضرت در باره تکامل و پویایى فرزندش فرمود: ان ولدى العباس زق العلم زقا; همانا فرزندم عباس در کودکى علم آموخت و به سان نوزاد کبوتر، که از مادرش آب و غذا مى‏گیرد، از من معارف فرا گرفت.

در آغازین روزهایى که الفاظ بر زبان وى جارى شد، امام(ع) به فرزندش فرمود: بگو یک. عباس گفت: یک حضرت ادامه داد: بگو دو عباس خوددارى کرد و گفت: شرم مى‏کنم با زبانى که خدا را به یگانگى خوانده ‏ام، دو بگویم.
پرورش در آغوش امامت و دامان عصمت، شالوده ‏اى پاک و مبارک براى ایام نوجوانى و جوانى عباس فراهم کرد تا در آینده نخل بلند قامت استقامت و سنگربان حماسه و مردانگى باشد. گاه که على(ع) با نگاه بصیرت‏ آمیز خود آینده عباس را نظاره مى‏کرد، با لبختدى رضایت ‏آمیز، سرشک غم از دیدگان جارى مى‏کرد و چون همسر مهربانش از علت گریه مى‏پرسید، مى‏فرمود: دستان عباس در راه یارى حسین(ع) قطع خواهد شد.

آنگاه از مقام و عظمت پور دلبندش نزد خداوند چنین خبر مى‏داد: پروردگار متعال دو بال به او خواهد داد تا به سان عمویش جعفر بن ‏ابى‏طالب در بهشت پرواز کند. محبت پدرى گاه على(ع) را بر آن مى‏داشت تا پاره پیکرش را ببوسد ، ببوید و با آداب و اخلاق اسلامى آشنا سازد. از اینرو لحظه‏اى عباس را از خود دور نمى‏ساخت. فرزند پاکدل على(ع) در مدت 14 سال و چهل و هفت روز، که با پدر زیست، همیشه در حرب و محراب و غربت و وطن در کنار او حضور داشت.
در ایام دشوار خلافت، لحظه ‏اى از وى جدا نشد و آنگاه که در سال‏37 هجرى قمرى جنگ صفین پیش آمد، با آن که حدود دوازده سال داشت، حماسه‏اى جاوید آفرید.

مقام علمی حضرت عباس (ع):

حضرت عباس (ع) در خانه ای زاده شد که جایگاه دانش و حکمت بود. آن جناب از محضر امیرمومنان (ع) و امام حسن (ع) و امام حسین (ع) کسب فیض کردند و از مقام والای علمی برخوردار شدند.

لذا از خاندان عصمت (ع) در مورد حضرت عباس (ع) نقل شده است که فرموده اند: زق العلم زقا، یعنی همان طور که پرنده به جوجه خود مستقیماً غذا می دهد، اهل بیت (ع) نیز مستقیماً به آن حضرت علوم و اسرار را آموختند.
علامه محقق، شیخ عبدالله ممقانی، در کتاب نفیس تنقیح المقال، در مورد مقام علمی و معنوی ایشان گفته است: آن جناب از فرزندان فقیه و دانشمندان ائمه (ع) و شخصیتی عادل، مورد اعتماد، با تقوا و پاک بود.

مقام حضرت عباس (ع) نزد ائمه (ع):

اگر بخواهیم مقام و منزلت حضرت عباس (ع) را از دیدگاه امامان معصوم (ع) دریابیم، کافی است به سخنان آن بزرگوار درباره حضرت عباس (ع) توجه کنیم.
در شب عاشورا، وقتی دشمن در مقابل کاروان امام حسین (ع) حاضر شد و درراس آنها عمربن سعد شروع به داد و فریاد کرد، امام حسین (ع) به حضرت عباس (ع) فرمود:‌ برادر جان، جانم به فدایت، سوار مرکب شو و نزد این قوم برو و از ایشان سوال کن که به چه منظور آمده اند و چه می خواهند.

در این ماجرا دو نکته مهم وجود دارد یکی آنکه امام به حضرت عباس می فرماید: من فدایت شوم. این عبارت دلالت بر عظمت شخصیت عباس (ع) دارد، زیرا امام معصوم العیاذ بالله سخنی بی مورد و گزاف نمی گوید و نکته دوم آنکه، حضرت به عنوان نماینده خود عباس (ع) را به اردوی دشمن می فرستد.

روز عاشورا هنگامی که حضرت عباس (ع) از ا سب بر روی زمین افتاد، امام حسین (ع) فرمودند:‌(الان انکسر ظهری و قلت حیاتی) یعنی (اکنون پشتم شکست و چاره ام کم شد). این جمله بیانگر اهمیت حضرت عباس (ع) ونقش او در پشتیبانی از امام حسین (ع) است.
امام زمان (ع)، در قسمتی از زیارتنامه ای که برای شهدای کربلا ایراد کردند، حضرت عباس (ع) را چنین مورد خطاب قرار می دهند: السلام علی ابی الفضل العباس بن امیرالمومنین المواسی اخاه بنفسه، الاخذ لغده من امسه، الفادی له،‌الوافی الساعی الیه بمائه، المقطوعه یداه لعن الله قاتله یزید بن الرقاد الجهنی و حکیم بن طفیل الطائی.

امام زین العابدین (ع) به عبیدالله بن عباس بن علی بن ابی طالب (ع) نظر افکند و اشکش جاری شد. سپس فرمود:‌هیچ روزی بر رسول خدا (ع) سخت تر ازروز جنگ احد نبود، زیرا در آن روز عموی پیامبر، شیر خدا و رسولش حمزه بن عبدالمطلب کشته شد و بعد از آن روز بر پیامبر هیچ روزی سخت از روز جنگ موته نبود، زیرا در آن روز پسر عموی پیامبر جعفر بن ابی طالب کشته شد سپس امام زین العابدین (ع) فرمود: هیچ روزی همچون روز مصیبت حضرت امام حسین (ع) نیست که سی هزار تن در مقابل امام حسین (ع) ایستادند و می پنداشتند، که از امت اسلام هستند و هر یک از آنها می خواستند از طریق ریختن خون امام حسین (ع) به نزد پروردگار می انداخت و ایشان را موعظه می فرمود و کار را تا آنجا کشاندند که آن حضرت را از روی ظلم وجور و دشمنی به شهادت رساندند.

آنگاه امام زین العابدین (ع) فرمود:‌ خداوند حضرت عباس (ع) را رحمت کند که به حق ایثار کرد و امتحان شد و جان خود را فدای برادرش کرد تا آنکه دو دستش قطع شد. لذا خداوند عزوجل در عوض،‌ دو بال به او عطا کرد تا همراه ملائکه در بهشت پرواز کند، همان طور که به جعفر بن ابی طالب (ع) هم دو بال عطا فرمود و به تحقیق، حضرت عباس (ع) نزد پروردگار مقام و منزلتی دارد که روز قیامت همه شهدا به آن مقام و منزلت غبطه می خورند.

ایثار و جانبازی، راز و رمز تعالی حضرت عباس (ع):

با توجه به روایاتی که در شان حضرت عباس (ع) از ائمه علیهم السلام رسیده و در آن به ایثار و فداکاری در راه امام خویش تصریح شده است، به روشنی، فضیلت و مقام آن بزرگوار آشکار می شود. حضرت عباس (ع) فرزند کسی است که آیه ( و من الناس یشری نفسه ابتغاء مرضات الله, بقره-207) در شانس نازل شد و از سلاله دودمانی است که اسوه ایثار و از خودگذشتگی بودند و سوره هل اتی، در شان ایثار ایشان نازل شده است.
فداکاری، ایثار و جانبازی در اسلام و مکتب اهل بیت علیهم السلام از جایگاه ویژه ای برخوردار است؛ به طوری که امیرمومنان در جایی ایثار را برترین فضیلت اخلاقی می داند.
در جایی دیگر، علی (ع) ایثار را بالاترین عبادت معرفی می نماید و در روایتی دیگر غایت و هدف تمام مکارم اخلاقی را ایثار و از خودگذشتگی می داند.

علی (ع) در قسمتی از نامه خود به حارث همدانی می فرماید: بدان که برترین مومنان کسی است که در گذشتن از جان و خانواده و مال خویش از دیگر مومنان برتر باشد.
حال در اینجا این سوال مطرح می شود که، مگر سایر شهیدان از جان خود نگذشتند، پس چه چیزی حضرت عباس را از سایر شهیدان متمایز می سازد؟

جواب این است که معرفت حضرت عباس (ع) از همه شهیدان والاتر و اطاعتش از امام خویش، کاملتر بود. براساس دیدگاه اسلام و مکتب اهل بیت (ع) آنچه اعمال نیک را از یکدیگر متمایز می سازد و ارزش اعمال را متفاوت می کند، همان معرفت و بینش و نیت شخص است و کلام پیامبر اسلام (ص) که فرمود:
(ضربه علی یوم الخندق افضل من عباده الثقلین) شاید ناظر به این معنا باشد.

در ضمن روایاتی که در مورد ثواب و عقاب عمل به صورتهای گوناگون و متفاوت نقل شده، به این دلیل است که ثواب یا عذاب یک عمل معین، با توجه به معرفت و نیت عامل آن متفاوت می شود. به عنوان مثال، ثواب زیارت امام رضا (ع) در روایتهای معتبر به صور متفاوت نقل شده است و در بعضی روایات تصریح شده که این تفاوت ثواب، به دلیل تفاوت در معرفت اشخاص است.
آری حضرت عباس (ع) با کمال معرفت در راه دین و امام خویش جانبازی نمود و مراحل کمال و تعالی را طی کرد.

القاب تابناک حضرت ابوالفضل العباس (ع)

1. قمر بنى‏هاشم
بهره‏ مندى بسیار عباس از جمال و جلال و سیماى سپید و زیبا و سیرت سبز و نورانى، زمینه ‏ساز این لقب است.

2. باب الحوائج
کریمى از دودمان کریمان که چون حاجتمندى سوى او روى کند، خواسته‏ هایش را برآورده مى‏سازد.

3. طیار
بیانگر مقام و عظمت‏ حضرت عباس(ع) در فضاى عالم قدس و بهشت جاودان است.

4. الشهید
شهادت، که نشان نمایان ابوالفضل(ع) است و در چهره حیات او درخشندگى بسیار دارد، زمینه ‏ساز این لقب است.

5.سقا
دلاورى عباس در صحنه هاى حیرت‏ آور آب‏رسانى به تشنگان، سبب این لقب شد.

6. عبد صالح
لقبى که حضرت صادق(ع) در زیارت عموى گرانقدرش بدان اشاره دارد:
السلام علیک ایها العبد الصالح.? سلام بر تو، اى بنده صالح خدا.

7. سپه سالار
صاحب لواء یا سپه سالار لقب بزرگترین شخصیت نظامى است و عباس در روز عاشورا این لقب را از آن خود ساخت.

8. پرچمدار و علمدار
یادآور دلاوى و حفظ لشکر در برابر دشمن است. علمدارى عباس(ع) این لقب را برایش به ارمغان آورد.

9. ابوقربه (صاحب مشک)، عمید (یاور دین خدا)، سفیر (نماینده حجت ‏خدا)، صابر (شکیبا)، محتسب (به حساب خدا گذارنده تلاشها)، مواسى (جانباز و مدافع حق)، مستعجل (تلاشگرى مهربان در برآوردن حاجات دیگران) و ... از دیگر لقبهاى ابوالفضل است.

عباس بن على«ع»

فرزند امیر المؤمنین،برادر سید الشهدا،فرمانده و پرچمدار سپاه امام حسین«ع»در روز عاشورا .عباس در لغت،به معناى شیر بیشه،شیرى که شیران از او بگریزند است.(1)مادرش«فاطمه کلابیه»بود که بعدها با کنیه«ام البنین»شهرت یافت.على«ع»پس ازشهادت فاطمه زهرا با ام البنین ازدواج کرد.عباس،ثمره این ازدواج بود.ولادتش را در(2)شعبان سال 26 هجرى در مدینه نوشته‏اند و بزرگترین فرزند ام البنین بود و این چهارفرزند رشید،همه در کربلا در رکاب امام حسین«ع»به شهادت رسیدند.وقتى امیر المؤمنین شهید شد،عباس چهارده ساله بود و در کربلا 34 سال داشت.کنیه‏اش «ابو الفضل»و«ابو فاضل»بود و از معروفترین لقبهایش،قمر بنى هاشم،سقاء،صاحب لواء الحسین،علمدار،ابو القربه،عبد صالح،باب الحوایج و...است.

عباس با لبابه،دختر عبید الله بن عباس(پسر عموى پدرش)ازدواج کرد و از این ازدواج،دو پسر به نامهاى عبید الله و فضل یافت.بعضى دو پسر دیگر براى او به نامهاى محمد و قاسم ذکر کرده‏اند.

آن حضرت،قامتى رشید،چهره‏اى زیبا و شجاعتى کم نظیر داشت و به خاطر سیماى جذابش او را«قمر بنى هاشم»مى‏گفتند.در حادثه کربلا،سمت پرچمدارى سپاه حسین«ع»و سقایى خیمه‏هاى اطفال و اهل بیت امام را داشت و در رکاب برادر،غیر از تهیه آب،نگهبانى خیمه‏ها و امور مربوط به آسایش و امنیت خاندان حسین«ع»نیر بر عهده او بود و تا زنده بود،دودمان امامت،آسایش و امنیت داشتند(3).

روز عاشورا،سه برادر دیگر عباس پیش از او به شهادت رسیدند.وقتى علمدار کربلا از امام حسین«ع»اذن میدان طلبید حضرت از او خواست که براى کودکان تشنه و خیمه‏هاى بى‏آب،آب تهیه کند.ابو الفضل«ع»به فرات رفت و مشک آب را پر کرد و در بازگشت به خیمه‏ها با سپاه دشمن که فرات را در محاصره داشتند درگیر شد و دستهایش قطع گردید و به شهادت رسید.البته پیش از آن نیز چندین نوبت.همرکاب با سید الشهدا به میدان رفته و با سپاه یزید جنگیده بود .عباس،مظهر ایثار و وفادارى و گذشت بود.وقتى وارد فرات شد،با آنکه تشنه بود،اما بخاطر تشنگى برادرش حسین«ع»آب نخورد و خطاب به خویش چنین گفت:

یا نفس من بعد الحسین هونى‏

و بعده لا کنت ان تکونى‏

هذا الحسین وارد المنون‏

و تشربین بارد المعین‏

تالله ما هذا فعال دینى‏

 

و سوگند یاد کرد که آب ننوشد.(4) وقتى دست راستش قطع شد،این رجز را مى‏خواند :

و الله ان قطعتموا یمینى‏

انى احامى ابدا عن دینى‏

و عن امام صادق الیقین‏

نجل النبى الطاهر الأمین‏

 

و چون دست چپش قطع شد،چنین گفت:

یا نفس لا تخشى من الکفار

و ابشرى برحمة الجبار

مع النبى السید المختار

قد قطعوا ببغیهم یسارى‏

فاصلهم یا رب حر النار

شهادت عباس،براى امام حسین بسیار ناگوار و شکننده بود.جمله پر سوز امام،وقتى که به بالین عباس رسید،این بود:«الآن انکسر ظهرى و قلت حیلتى و شمت بى عدوى».(5) و پیکرش،کنار«نهر علقمه»ماند و سید الشهدا به سوى خیمه آمد و شهادت او را به اهل بیت خبر داد.هنگام دفن شهداى کربلا نیز،در همان محل دفن شد.از این رو امروز حرم ابا الفضل«ع»با حرم سید الشهدا فاصله دارد.

مقام والاى عباس بن على«ع»بسیار است.تعابیر بلندى که در زیارتنامه اوست،گویاى آن است .این زیارت که از قول حضرت صادق«ع»روایت شده،از جمله چنین دارد:

«السلام علیک ایها العبد الصالح المطیع لله و لرسوله و لأمیر المؤمنین و الحسن و الحسین ...

اشهد الله انک مضیت على ما مضى به البدریون و المجاهدون فى سبیل الله المناصحون فى جهاد اعدائه المبالغون فى نصرة اولیائه الذابون عن أحبائه...»(6) که تأیید و تأکیدى بر مقام عبودیت و صلاح و طاعت او و نیز تداوم خط مجاهدان بدر و مبارزان با دشمن و یاوران اولیاء خدا و مدافعان از دوستان خداست.امام سجاد«ع»نیز سیماى درخشان عباس بن على را اینگونه ترسیم فرموده است:«رحم الله عمى العباس فلقد آثر و ابلى و فدا اخاه بنفسه حتى قطعت یداه فابدله الله عز و جل بهما جناحین یطیر بهما مع الملائکة فى الجنة کما جعل جعفر بن ابى طالب.و ان للعباس عند الله تبارک و تعالى منزلة یغبطه بها جمیع الشهداء یوم القیامة»(7).که در آن نیز مقام ایثار،گذشت،فداکارى،جانبازى،قطع شدن دستانش و یافتن بال پرواز در بهشت،همبال با جعفر طیار و فرشتگان مطرح است و اینکه:عمویم عباس،نزد خداى متعال،مقامى دارد که روز قیامت،همه شهیدان به آن غبطه مى‏خورند و رشک مى‏برند.

عباس یعنى تا شهادت یکه تازى‏                 عباس یعنى عشق،یعنى پاکبازى‏

عباس یعنى با شهیدان همنوازى‏                   عباس یعنى یک نیستان تکنوازى‏

عباس یعنى رنگ سرخ پرچم عشق‏        یعنى مسیر سبز پر پیچ و خم عشق‏

جوشیدن بحر وفا،معناى عباس‏            لب تشنه رفتن تا خدا،معناى عباس(8)

 

در زیارت ناحیه مقدسه نیز از زبان حضرت مهدى«ع»به او اینگونه سلام داده شده است:«السلام على ابى الفضل العباس بن امیر المؤمنین،المواسى اخاه بنفسه،الآخذ لغده من امسه،الفادى له،الواقى الساعى الیه بمائه،المقطوعة یداه...»(9).

کربلا کعبه عشق است و من اندر احرام‏              شد در این قبله عشاق،دو تا تقصیرم‏

دست من خورد به آبى که نصیب تو نشد              چشم من داد از آن آب روان تصویرم‏

باید این دیده و این دست دهم قربانى‏              تا که تکمیل شود حج من و تقدیرم(10)

 

پى‏نوشتها

1ـ لغت نامه دهخدا.

2ـ      الیوم نامت اعین بک لم تنم‏       و تسهدت اخرى فعز منامها

3ـ بحار الانوار،ج 45،ص .41

4ـ معالى السبطین،ج 1،ص 446.مقتل خوارزمى،ج 2،ص .30

5ـ مفاتیح الجنان،ص .435

6ـ سفینة البحار،ج 2،ص .155

7ـ خلیل شفیعى.

8ـ بحار الأنوار،ج 45،ص .66

9ـ اى اشکها بریزید،حسان،ص 210.درباره زندگى عباس بن على علیه السلام.ر.ک:«العباس بن على»،باقر شریف القرشى،214 صفحه،دار الکتاب الاسلامى.

10ـ انصار الحسین،ص 105،تنقیح المقال،مامقانى،ج 2،ص .133

فرهنگ عاشورا صفحه 293

جواد محدثى‏

 

 

عباس بن علی

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
پرش به: ناوبری، جستجو
نگاره‌ای قدیمی از عباس،علمدار کربلا
ضریح عباس بن علی، کربلا
گنبد عباس بن علی در کربلا، عراق

عباس بن علی (به عربی: العباس بن علی بن ابی طالب) ملقب به قمر بنی هاشم و مشهور به ابوالفضل که در نبرد کربلا شجاعانه جنگید. پدرش علی بن ابی‌طالب و مادرش فاطمه کلابیه ام‌البنین است. او در چهارم شعبان سال ۲۶ ه. ق متولد شد. وی در دهم محرم (عاشورا) در کربلا همراه تمامی دیگر یاران برادر ناتنی‌اش حسین بن علی، امام سوم شیعیان، در حال آوردن آب از رود فرات جهت رفع تشنگی اهل بیت کشته شد.[۱] مراسم یادبود کشته‌شدن وی، در روز نهم محرم (تاسوعا) برگزار می‌شود.

زندگی[ویرایش]

کنیه اش ابوالفضل است، و به او القاب دیگر مانند «قمر بنی هاشم»، «سقای کربلا»، «علمدار حسین» و غیره نیز داده‌اند. طبق روایات شیعه او جوانی دلاور، زیبا و بلند قد بوده‌است،[۱] در جنگ‌های صفین و نهروان در کنار پدرش علی جنگیده بوده و او یکی از چند نفری است که در بین شیعیان به باب‌الحوایج معروف می‌باشند.

او سه برادر تنی به نام‌های جعفر، عبدالله و عثمان داشت که همگی آنان در روز عاشورا سال ۶۱ ه. ق در کربلا کشته شدند. او با لبابه دختر عبیدالله بن عباس ازدواج کرد و دارای دو فرزند به نام‌های عبیداللّه و محمد شد. محمد در سن پانزده سالگی در روز عاشورا در کربلا کشته شد و عبیداللّه قاضی مکه و مدینه بود.[نیازمند منبع]

شخصیت[ویرایش]

کشته‌شدن قهرمانانه عباس در نبرد کربلا باعث ایجاد شخصیتی افسانه‌وار در میان شیعه و سنی گشته که تطبیق آن بر واقعیت کاری بسیار سخت است. مشکل اصلی در آنجاست که طبری و بلاذری، منابع اولیه نبرد کربلا، جزئیات کشته‌شدن او را در کربلا ذکر نکرده‌اند. شیخ مفید در الاختصاص عباس را با صفت «سقا» به معنی آب‌دهنده توصیف می‌کند. گفته‌شده‌است که عباس جسور بودن را از پدرش علی ابن ابی طالب به ارث برده بود و در جنگ‌ها همیشه او عَلَمِ را با خود حمل می‌کرد و به همین دلیل به «علم‌دار» مشهور بود. [۱]

نبرد کربلا[ویرایش]

سید بن طاووس از ابو مخنف نقل می‌کند که در عصر عاشورا، عباس در پی یافتن آب برای اهل‌البیت با دشمنان زیادی جنگید. پس از زخمی‌شدن دست راست و سپس دست چپش، مشک آب را بر دهان گرفت و به نبرد ادامه داد تا اینکه توسط زید بن ورقاء حنفی و حکیم بن طفیل سنانی کشته‌شد. حسین واعظ کاشفی در روضةالشهدا او را شصت و هشتمین کشته کربلا می‌داند. [۱] برادر زاده ام‌البنین به نام عبدالله بن ابی محل بن حظام برای عباس امان نامه‌ای از سوی ابن زیاد آورد که ردش کرد.[۲]

آرامگاه[ویرایش]

نوشتار اصلی: حرم عباس بن علی

آرامگاه او در نزدیکی آرامگاه حسین بن علی در کربلا قرار دارد و شیعیان بین آرامگاه او و حسین بن علی را بین الحرمین می‌نامند. توسعه و بازسازی حرم وی در زمان شاه طهماسب صفوی و سپس نادر شاه صورت گرفت. پس از حمله وهابیون به کربلا مجدداً توسط فتحعلی شاه بازسازی گردید.[۳]

در آثار هنری[ویرایش]

به عنوان یکی از شخصیت‌های محوری حاضر در کربلا، عباس به طور گسترده‌ای در مراسم عزاداری محرم گرامی‌داشته می‌شود. در مراسم تعزیه، در شب عاشورا یک دور کامل به زندگی و اعمال او از تولد تا کشته‌شدن اختصاص دارد. تمثال عباس به صورت جنگجویی سوار بر اسبش در بسیاری از آثار چوبی، قلمکار، پرده‌داری و غیره کشیده‌می‌شود. یاد عباس، علاوه بر ایران در نقاط دیگر مانند جمهوری آذربایجان، شبه قاره هند و هرجایی که مراسم عاشورا برپا باشد گرامی‌داشته می‌شود.[۱] على ربانى خلخالى می‌نویسد: عباس نزد شیعیان و حتی بسیاری از سایر پیروان ادیان، شخصیتی معنوی و بسیار ممتاز شمرده می شود و از احترام بسیاری برخوردار است.[۴]

پانویس[ویرایش]

منابع[ویرایش]

پیوند به بیرون[ویرایش]