دیار عاشقان

تکمیل روحیه

دیار عاشقان

تکمیل روحیه

زندگی نامه حضرت ابراهیم (ع)

زندگی نامه حضرت ابراهیم(ع)

حضرت ابراهیم(ع)ازپیامبران اولواالعزم است. محل تولدش شهر(اور)در نزدیکی رودخانه ی فراتمیباشد.آنحضرت در زمان سلطنت نی نیاس(نمرود ثانی) پسر سمیرا میس ملکه ی افسانه ای متولدشد ودر همانجا رشد نمود.چون آن حضرت بت ها را نکوهش می کردوآنها را در هم می شکست،در طولتاریخ به ابراهیم بت شکن مشهور شده است.حضرت ابراهیم نیز مانند دیگر پیامبران مردم را از بتپرستی منع وبه پرستش خدای یگانه دعوت می نمود،به همین جهت نمرود فرمان داد،او را به آتشاندازند،ولی آتش بر وی سرد شد وآنحضرت سالم ماند.تجدید بنای خانه کعبه بدست آنحضرتوفرزندش،اسماعیل که به ذبیح ا... معروف میباشد،صورت گرفته است.فهرصت سوره هایی که نام ابراهیم در آن ذکر شده:بقره،آل عمران،نساء،انعام،توبه، هود، یوسف،ابراهیم، حجر، نحل، مریم ،انبیاء، حج ،شعراء، عنکبوت ،احزاب، صافات، ص، شوری، زخرف، ذارایات،نجم، حدید، ممتحنه، اعلیحضرت ابراهیم علیه السلام در میان همه انبیاء داستان جالب و قابل تأمل دارد. در روایات  معصومینعلیهم السلام آمده است که آن حضرت در زمان نمرود، یکی از حاکمان ظالم و  مستبد، زاده شده است.منجمان گفتند: برای نمرود آورده شده است که در این سال فرزندی زاده خواهد شد که تاج و تخت، یال وکوپال، جلال و جبروت تو را به خاک مذلّت خواهد کوفت. نمرود برای پیشگیری از خطر، دستور داد تا همه فرزندان پسر را که از در آن سال زاده می شود، نابود نماید. بدین منظور برای هر زن حامله ای خبرچینی گماشت تا از تولّد فرزند پسر او، حکومت را مطّلع نماید. مادر حضرت ابراهیم علیه السلام هنگام وضع حمل از شهر خارج شد و در غاری دور افتاده حضرت ابراهیم را به دنیا آورد. حضرت ابراهیم مدت چند سال در آن غار مخفی بود تا به سن نوجوانی رسید و این زمانی بود که آن حضرت با گوشه ها و زوایای دنیای ناشناخته رسالت ارتباط برقرار می کرد و بارقه هایی از الهام الهی بر قلب مبارک او می تابید. حضرت ابراهیم از غار خارج می شود و به میان قوم خود باز می گردد. حضرت ابراهیم عمویی داشته، که در قرآن از او به نام آذر و به عنوان پدر او یاد شده است. آذر مردی مشرک و بت پرست بوده است و هیچ گاه جانب حمایت از حضرت ابراهیم را نگرفته است. در اینجا لازم است که به مسئله ای مهم اشاره شود. آن مسأله این است که یکی از اعتقادات ما پیروان ائمه معصومین علیهم السلام این است که انبیاء و امامان از پدر و مادری کافر و مشرک زاده نشده اند. بلکه والدین آنها  موحّد و مؤمن به روز جزا و پیرو پیامبران الهی بوده اند.بنابراین چگونه باید این مسئله را که از آذر به عنوان پدر حضرت ابراهیم یاد شده است، حل نموده در جواب این مسأله دو جواب ارائه می نمائیم. اول ـ اعراب، بسیاری اوقات از عمو، مخصوصاً اگر بزرگتر از پدر شخص باشد و متکفل و نان آور خانواده باشد، به عنوان پدر یاد می کند. لذا از آذر در قرآن به عنوان پدر یاد کرده است با اینکه نام پدر او تارح بوده است.

دوم ـ در قرآن بعضاً آیاتی وجود دارد که که از ظاهر لفظ آن نمی توان معنای واقعی آن را به دست آورد. مثلاً

در یکی از آیات قرآن آمده است: « خداوند بر عرش نشسته است » اما پرواضح است که نشستن، کار موجودات مادی وهر موجود مادی نیز مرکب است. هر چیزی که مرکب باشد محتاج است و همه می دانیم که خداوند بزرگ نه محتاج و نه مرکب و نه ماده است. پس این آیه باید معنای دیگری داشته باشد. آن آیه که آذر را پدر حضرت ابراهیم معرفی می کند، نیز از همین گونه آیات است. برای فهم این گونه آیات ما راهی جز مراجعه به بیانات نورانی ائمه معصومین علیهم السلام نداریم. زیرا مفسّرین و مبیّنین حقیقی قرآن غیر از امامان کسی دیگر نمی باشد و زمانی که به بیان و کلام نورانی آن بزرگواران مراجعه می کنیم، می بینیم که در روایات از آذر، به عنوان حضرت ابراهیم یاد شده، نه پدر او. حضرت ابراهیم تنها پیامبری است که خداوند از او به عنوان، « خلیل » یاد میکند. خلیل یعنی دوست، آن هم یک نوع خاصی از دوستی به گونه ای که هیچ گونه پرده ای میان دو دوست واسطه نباشد و آنها هر لحظه که اراده نمایند، در اختیار هم باشند. به همین دلیل است که حضرت ابراهیم در هیچ جایی و در یچ لحظه ای خود را تنها احساس نمی کند. بنابراین یکه و تنها در مقابل عالم کفر می ایستد و از هیچ پیامدی هم نمی هراسد. اولین موضع گیری حضرت ابراهیم در برابر کفار، شکستن بتها است که او را به عنوان « بت شکن » تاریخ معروف می کند. در روزی که همه مردم برای جشن به بیابان و صحرا رفته بودند، آن حضرت به درون بتخانه می رود و همه بتها را میشکند. آن گاه تبر را به دوش بت بزرگ بتخانه می گذارد و به خانه باز میگردد. بعد از جشن مردم به منازلشان باز می گردند. روز بعد که برای عبادت به بتخانه می روند، با منظره ای عجیب روبه رو می شوند. همه بتها شکسته شده است و تبر بر دوش بت بزرگ جاخوش کرده است. اینجاست که اواین جرقه در ذهن مردم زده می شود و این سئوال در ذهن آنها جاری می گردد که آیا بت بزرگ بتها را شکسته است؟ اگر بله، به چه دلیل؟ و اگر نه، چرا تبر بر دوش اوست و او تنها سالم مانده است؟ کاهنان می گویند: کسی این بتها را شکسته است. پرس و جو برای یافتن شکننده بتها شروع می شود. کسی می گوید: ابراهیم در مراسم جشن همراه ما نبوده است. دیگری حرف او را    تأیید می کند و می گوید: آری! او گفت که مریض است و نمی تواند به جشن بیاید. حضرت ابراهیم را آوردند و از او پرسیدند: آیا تو بتها راشکسته ای؟ حضرت می فرماید: از بت بزرگ بپرسید. تبر بر دوش اوست. او شکسته است! کاهنان می گویند: بت نمی تواند این کار را بکند. حضرت می فرماید: چیزی که نمی تواند کاری انجام دهد آیا لایق پرستش و عذر و التماس می باشد؟ در اینجا دومین جرقه در ذهن گروهی از مردم که دو دل شده بودند، زده می شود و با این سئوال مواجه می شوند که به راستی آیا سزاوار بوده است که ما از موجوداتی خواهش و تمنّا می کردیم که قدرت حفاظت از خود را ندارند و آن قدر زبون و حقیر و بی اراده هستند که توان دفاع از خود را ندارند؟ و ....

به این ترتیب گروهی از مردم، بت پرستی را رها و به حضرت ابراهیم ایمان آوردند. در اینجا سئوالی مطرح می شود که با وجود اینکه حضرت ابراهیم بتها را شکسته بود، اما فرمود: بت بزرگ این کار را کرده است و این البته دروغ و خلاف عصمت انبیاء است. لذا چگونه به این سؤال باید پاسخ داد؟ برای پاسخ به این سؤال، ذکر این نکته ضروری است که ما در محاورت روزمره خود به انواع گوناگونی صحبت می کنیم. مثلاً می گوییم، سؤال می کنیم و پاسخ می دهیم. مثلاً شما کار بزرگی انجام داده اید و این کار بزرگ و صحیح، تبعات گوناگونی به دنبال دارد. شما نمی خواهید که تبعات آن کار نتیجه دهد و آنچه را می خواستید به ظهور برسانید. اینجاست که در برابر سوالات مردم، کار انجام شده را بر دوش کس یا کسانی که نزد مردم دارای احترام هستند می گذارید تا بدین وسیله هم به مقصود برسید و هم مردم را به اشتباهاتشان واقف نمائید. کار حضرت ابراهیم هم از همین قسم امور بود. این نه تنها دروغ نیست بلکه یک عمل کاملاً صحیح است. زیرا موجب شد تا گروه کثیری از مردم ناآگاه به سوی حق تمایل پیدا کرده و هدایت و  موحّد شوند. حضرت ابراهیم را به جرم شکستن بتها و اهانت به مقدسات خرافی بازداشت، و در دادگاهی او را محکوم به سوزانده شدن در میان تلی از هیزم شعله ور مینمایند. به این منظور کوهی از هیزم جمع کردند و آتش روشن شد. دمای آتش به حدی است که کسی را یارای نزدیکی به اطراف آن نیست.  منجنیقی را حاضر کردند. حضرت ابراهیم علیه السلام را در میان آن نشانده و به میان آتش پرتاب کردند. اما خداوند قادر متعال در هیچ لحظه وآنی دوستان و بندگان مخلص خود را تنها نمی گذارد. مخصوصاً اگر آن بنده مخلص، پیامبر او باشد. خداوند همیشه آنها را مشمول لطف لایتناهی خود قرار می دهد. حضرت حق جل و علا، به یاری حضرت ابراهیم می شتابد و او را بشارت به گلستان می دهد. با امری الهی، خطاب به آتش می فرماید: « ای آتش برای ابراهیم چون گلستانی روح افزا، لذّت ناک و فرح بخش باش ». با کمال ناباوری همه مردم ـ اعم از موحّدین و کفّار ـ مشاهده می کنند که آن آتش که تا لحظه ای قبل از فاصله دور نیز موجب سوزاندن می شد، اینک تبدیل به گلستانی شده است و ابراهیم در کمال خوشی و راحتی در سایه درختان نشسته است. وقتی مردم با این اعجاز رو به رو می شوند، نوری دیگر در قلب و اذهان خفته آنها نمایان می شود که ابراهیم تنها نیست. آری ابراهیم تنها نیست. قدرتی ماورای قدرتهای عادی او را حمایت می کند. قدرتی که نه در توان نمرود است و نه در توان آذر و نه در توان بتها که در کمال ذلت و خواری تن به شکسته شدن دادند. اینجا بود که گروهی دیگر به عظمت و جلال خداوند بزرگ مؤمن شدند و به دوستداران و پیروان حضرت ابراهیم افزوده شد. همانگونه که قبلاً گفته شد یکی از کارهای مهم حضرت ابراهیم، خلق سؤال در اذهان خفته و انحراف یافته کسانی بود که دل و دین به غیر از خداوند متعال سپرده بودند. سئوالات حضرت ابراهیم به گونه ای بود که تا بن استخوان آنها را می سوزاند و راهی جز ترک دین خرافی و گرویدن به دین حق برای آنها باقی نمی گذاشت.

برای این منظور آن حضرت گاهی خود را متمایل و متظاهر به دین آنها نشان می داد و بعد سؤالی را طرح می نمود و بدین وسیله « ماه پرستان » و گاهی دیگر نیز در کیش « خورشید پرستان » با طلوع زهره، ماه و خورشید، به همراه پیروان آنها تظاهر به عبادت آنها می کرد و به محض غروب آنها، می فرمود: من چیزی را که غروب می کند، شایسته پرستش نمی دانم. زیرا آنکه شایسته پرستش است، هیچ گاه غروب نمی کند تا دوباره زاده شود. وقتی مردم با این سؤال مواجه می شدند، برای اولین بار برای آنها طلوع و غروب خدایشان مطرح می شد و البته طلوع و غروب دلیل بودن و نبودن نبود. همان گونه که خودشان روزی زاده می شدند و روزی دیگر می مردند و خدایی که در گرو زاده شدن و مردن باشد، به درد خدایی نمی خورد. زیرا فرقی با خودشان ندارد. لذا از دین منحرف خود، روی گردان و به گرد حضرت ابراهیم جمع می شدند. خوب است به سئوالی که راجع به این قصّه قرآنی مطرح شده است بپردازیم. سؤال این است: زمانی که حضرت با ماه و زهره و خورشید مواجه می شد، میفرمود: هذا ربی ـ این خدای من است ـ آیا، این گفته حضرت ابراهیم آن چیزی است که او به آن ایمان و اعتقاد داشت؟ اگر بله، مستلزم شرک است و اگر نه، پس منظور آن حضرت از این گفته چیست؟ در جواب باید گفت: که حضرت به آنها ایمان نداشت. اما می خواست از این طریق آنها را از عمل و اعتقاد ناصوابشان مطلع نماید. به عبارت بهتر، این کار حضرت ابراهیم نوعی فرض بود و پرواضح است که فرض، واقعیت را تغییر نمی دهد. مثلاً شما در این لحظه، در گوشه اتاقتان نشسته و مشغول مطالعه میباشید. ناگهان به یاد دوستتان می افتید که دیروز شما را برای جشن تولد خود دعوت کرده بود. اما شما دعوت او را فراموش کرده بودید. الآن آرزو می کنید که چقدر خوب بود تا در همین لحظه در جشن حضور داشتید. اگر خوب دقّت کنید، می بینید که این آرزوی شما یک آرزوی محال است. ولی شما لحظه ای جشن را در ذهن خود تصور می کنید و خود را در جشن فرض می کنید. همان گونه که ملاحظه شد این تصوّر شما صرفاً یک فرض است و فرض نمی تواند واقعیت را تغییر دهد. قصّه حضرت ابراهیم نیز از همین گونه است.

گفته حضرت ابراهیم به این معنی است که: فرض می کنیم این « زهره، ماه و خورشید » پرودگار من باشد. پس باید او را عبادت کرد. بعد به قوم مشرک میفرماید: این اشیاء نمی توانند پرودگار باشند. زیرا اوصاف پرودگار حقیقی را ندارند و بعد با شمردن اوصاف پرودگار متعال، آن قوم گمراه را هدایت و مؤمن به خدای کریم می نماید. گفتیم که حضرت ابراهیم تنها پیامبری است که خداوند او را « خلیل » خود قرار داده است. راجع به معنی خلیل نیز گفتیم که نوعی دوستی و محبّت که هیچ حد و مرز نمی شناسد. این گونه است که خداوند آتش را برای آن حضرت گلستان می نماید و در همه شدائد و گرفتاریها به او یاری می رساند و او را حفظ می کند. با شدیدترین آزمایشها او را می آزماید و .... نیز گفتیم که یکی از کارهای جالب توجّه آن حضرت، خلق سؤال بود. این سؤال خلق کردن گاهی نسبت به مردمانی بود که مشرک بودند و گاهی خود آن حضرت از خدای بزرگ، بعضی سئوالها داشت و بعضی کارها را میخواست. قرآن کریم به چند مورد که ایجاد سؤال در ذهن مشرکان باشد اشاره می کند که در قسمتهای قبل بیان شد. غیر از آن موارد، به قصه ای دیگر نیز اشاره میفرماید که عبارت از سؤال حضرت ابراهیم راجع به نحوه زنده شدن مردگان باشد. این سؤال و جواب به نحو بسیار شیرین در قرآن بیان شده است که با هم آن را مرور می کنیم. حضرت ابراهیم خطاب به خداوند می فرماید: پرودگار من به من نشان بده که چگونه مردگان را زنده می نمایی؟ خداوند نیز در جواب حضرت ابراهیم به نحو عتاب می فرماید: مگر به زنده گردانیدن مردگان ایمان نداری؟ حضرت ابراهیم نیز می فرماید: ایمان دارم اما می خواهم بدین وسیله ایمانم افزون و قلبم بیشتر آرام بگیرد. خداوند متعال برای برآورده نمودن خواهش پیامبر خلیل خودش می فرماید: چهار پرنده از انواع مختلف را بِکُش. آنگاه قطعه قطعه و با هم مخلوط بنما. سپس آنها را به چهار قسمت تقسیم و در چهار نقطه دور از هم قرار ده. پس از آن هر پرنده را به نام، مورد خطاب قرار داده و صدا کن. حضرت ابراهیم همانگونه که خداوند متعال فرمودند عمل کرد. پرندگان را صدا زد. به نحو اعجازآسا مشاهده نمود که اجزاء پرنده مزبور، از اجزاء پرندگان دیگر جدا و با هم جمع می شود و پرنده به شکل اول درمی آید و پرواز می کند. به همین گونه سایر پرندگان نیز یکی پس از دیگری بعد از صدا زدن، زنده می شدند. پرندگان زنده شدند و یکی دیگر از قدرتهای الهی را بر بشر نمایان نمودند. این قصّه بزرگترین دلیل است بر معاد و زنده گردانیدن مردگان در روز بازپسین. در پایان ذکر این نکته الزامی است که حضرت ابراهیم دومین پیامبر اولوالعزم است و از بزرگترین افتخارات آن حضرت، همین بس که سه دین توحیدی دیگر را ادیان ابراهیمی می نامند. حضرت ابراهیم کتاب نیز داشته است که از آن به نام « زبور » یاد شده است.
+ نوشته شده در  چهارشنبه دوم تیر 1389ساعت 15:45  توسط عادل  |  نظر بدهید

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.