دیار عاشقان

تکمیل روحیه

دیار عاشقان

تکمیل روحیه

نسبت عقل و ایمان

شناسه خبر : 42373
92/4/30 - 16:23 -
خداوند به رسولش فرمود که، من که پروردگار تو هستم سنتم بر این است که با اکراه کسی را مؤمن نمی‌کنم، پس توهم که عبد خالص من، و تحت تعالیم ویژه من هستی بر این امر همت نگمار؛ و این توصیه را به صورت استفهامِ انکاری بیان نمود - أَفَأَنتَ تُکْرِ‌هُ النَّاسَ حَتَّیٰ یَکُونُوا مُؤْمِنِین- آیا تو می‌خواهی از سنت من عدول کنی و در واقع به این معنی است که از سنت من عدول نکن.
کلام وحی

نسبت عقل و ایمان چیست؟

خداوند به رسولش فرمود که، من که پروردگار تو هستم سنتم بر این است که با اکراه کسی را مؤمن نمی‌کنم، پس توهم که عبد خالص من، و تحت تعالیم ویژه من هستی بر این امر همت نگمار؛ و این توصیه را به صورت استفهامِ انکاری بیان نمود - أَفَأَنتَ تُکْرِ‌هُ النَّاسَ حَتَّیٰ یَکُونُوا مُؤْمِنِین- آیا تو می‌خواهی از سنت من عدول کنی و در واقع به این معنی است که از سنت من عدول نکن.

فرهنگ نیوزوَلَوْ شَاءَ رَ‌بُّکَ لَآمَنَ مَن فِی الْأَرْ‌ضِ کُلُّهُمْ جَمِیعًا. أَفَأَنتَ تُکْرِ‌هُ النَّاسَ حَتَّیٰ یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ. وَمَا کَانَ لِنَفْسٍ أَن تُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّـهِ. وَیَجْعَلُ الرِّ‌جْسَ عَلَی الَّذِینَ لَا یَعْقِلُونَ.

اگر پروردگار تو می‌خواست به طور قطع هر که در زمین قرار دارد ایمان می‌آورد و آیا تو می‌خواهی مردم را به اکراه مؤمن کنی؟ و نیست برای نفسی جز اینکه به اذن الله ایمان بیاورد و قرار داد پلیدی را بر کسانی که تعقل نمی‌کنند.

در این دو آیه از سوره مبارکه یونس خداوند تبارک به ایمان آوردن مردم اشاره نموده و آن‌را از مواهب آزادیِ آنان دانسته و به پیامبر خود می‌فرماید که با اِکراه نمی‌توان کسی را مؤمن ساخت چرا که ایمان از لوازم و دست آوردهایِ آزادیِ انسان‌هاست.

حرف «لو» که در ابتدای آیه آمده است در لسان عرب و قرآن به معنی نفی ابدیِ امری است. به این معنی که اگر نفی موضوعی با لو صورت گیرد این اِنتفاء الی الابد خواهد بود و در لسان اهل کلام از این‌گونه نفی به محال نام برده می‌شود.

بنابراین اگر فرمود: خداوند نمی‌خواهد «به این معنی است که مِنَ الازلِ الی الابد، اراده او بر این امر خواهد بود که هیچ انسانی کراهتاً و از روی اجبار مؤمن نخواهد شد. پس آنچه انسان را به ایمان می‌رساند امری مقابل اکراه است که همان آزادی بوده و این آزادی از مُعظمِ نعماتِ الهی به شمار می‌رود

خداوند به رسولش فرمود که، من که پروردگار تو هستم سنتم بر این است که با اکراه کسی را مؤمن نمی‌کنم، پس توهم که عبد خالص من، و تحت تعالیم ویژه من هستی بر این امر همت نگمار؛ و این توصیه را به صورت استفهامِ انکاری بیان نمود - أَفَأَنتَ تُکْرِ‌هُ النَّاسَ حَتَّیٰ یَکُونُوا مُؤْمِنِین- آیا تو می‌خواهی از سنت من عدول کنی و در واقع به این معنی است که از سنت من عدول نکن.

اما در ادامه چنین اضافه می‌کند که البته هیچ نفسی مؤمن نمی‌شود مگر به اذن و خواست خدا. در این مورد مختصراً باید عرض شود که این اذن و خواستِ خداوند برای ایمان مردم نه تنها منافاتی با آزادی و ارده‌یِ افراد ندارد بلکه به این معنی است که این آزادی و اراده را خداوند (الله) به مخلوقاتش اهدا نموده و اگر در آیه قبل فرمود که من کسی را به ایمان داشتن اجبار نمی‌کنم، به این معنی نیست که آزادیِ مخلوق، امری به دور از خواسته خداوند بوده و انسان در این امر – که مؤمن باشد و یا کافر- اختیاری دارد که مستقل از اراده و خواست حق است. بلکه این دو آیه در کنار هم -شاید- به این معنی دلالت داشته باشد که انسان در امور خود و کسب ایمان، مختار و آزاد است اما این اراده و آزادی او خواست حق است و اراده انسان در طول اراده‌یِ حق، محقق است.

در ادامه با بیان این مطلب که رِجس و پلیدی را بر اهلی قرار می‌دهیم که از تعقل به دورند در واقع ایمان را در مقابل تعقل قرار می‌دهد.

به این بیان که اگر انسان اهل ایمان بود این ایمان را به اذن خدا و به اراده خود دارد و اما اگر اهل ایمان نبود بر او پلیدی را قرار می‌دهند که (البته این قرار گرفتن پلیدی بر فرد بی ایمان نیز به خواست و اراده خود او بر می‌گردد) به عدم تعقل نسبت داده شده تا معلوم شود که ایمان مساوی عقلانیت است.

 البته عقل ناب و سره که خالص شده است از هر غیر و پلیدی و نا پاکی؛ و این عقل همان است که در حدیث نبوی به نقطه اعلای آن اشاره شد که فرمود «اول ما خلق الله العقل».

انتهای پیام

کلید واژه ها

کفر چیست








کافر از نگاه قران کیست ؟

نمایش نسخه چاپینمایش نسخه چاپی

کافر از نگاه قران کیست ؟
hoseinali:
در قران به چه کسی کافر میگویند؟
بارها در قران آمده کافران عذابی سخت خواهد شد؟
میخواهم بدانم افراد بیسواد که کافر به دنیا آمده اند و طبق سنت پدران خود کافر مانده ایا آن هم طبق قران عذاب خواهد شد؟
و کسی که با تحقیق و بنابر عقل خود کافر شده، قران ان را هم کافر میخواند و عذاب خواهد شد یا اینکه جریان به شکل دیگری است؟
لطفا جوابهای قرانی دهید

m2babaey:
وجوه کفر
کفر یک مفهوم نسبی است که ممکن است بر انکار یک مسأله اعتقادی صدق کند.
در حدیثی از امام صادق (ع) در این‌‌باره به تفصیل سخن رفته است. از آن حضرت درباره‌ی وجوه گوناگون کفر در قرآن کریم سؤال شد. آن حضرت در پاسخ فرمود: «در کتاب خدا برای کفر پنج وجه ذکر شده است که از آن جمله انکار است و انکار بر دو وجه است و کفر به ترک دستور خداوند و کفر برائت و کفر نعمت. امّا کفر انکار، همان انکار ربوبیت است. و او کسی است که می‌گوید: پروردگار و بهشت و دوزخ وجود ندارد و این گفتار دو گروه از زندیقان است که به ایشان دهریه گفته می‌شود و ایشان می‌گویند: جز زمانه ما را هلاک نمی‌سازد و این دینی است که ایشان با زیبا شمردن چیزهای ثابت نشده برای خودشان توصیف کرده‌اند. اینان برای چیزهایی که می‌گویند هیچ تحقیقی نکرده‌اند. خداوند می‌فرماید:
«إن هم إلّا یظنون» (جاثیه/24)
این همان است که ایشان می‌گویند و فرموده است:
«إن الذین کفروا سواء علیهم أأنذرتهم أم لم تنذرهم أم لم تنذرهم لایؤمنون» (بقره/6).
این یعنی کفر نسبت به توحید خداوند متعال که یکی از وجوه کفر است. امّا وجه دیگر از انکار، انکار معرفت است و آن انکاری است که انکارکننده می‌داند چیزی که برای او ثابت شده است, حق است.
خداوند فرموده است: «وجحدوا بها واستیقنتها أنفسهم ظلماً وعلوّاً» (نمل/14)
و خداوند عزوجل فرموده است: «وکانوا من قبل یستفتحون علی الذین کفروا فلمّا جاءهم ماعرفوا کفروا به فلعنة الله علی الکافرین» (بقره/89) و این تفسیر دو وجه انکار است.»
کفر، برتری‌جویی است
امّا گروه دوّم که تبلور وجه دو‌ّم از انکار است، گروهی است که از حقیقت آگاهی دارند، امّا به خاطر برتری‌جویی نسبت به حق و حق‌ محوران و ظلم به عقیده‌ای که انسان بدان ایمان دارد، التزام به آن را رد کرده است. اینان با اینکه به عقیده خود باور دارند, وقتی در وضعیت‌های ناگوار قرار می‌گیرند و با گروه ایمان درگیر می‌شوند، عقیده خود را زیر پا می‌گذارند. زیرا نمی‌خواهند که موضع‌گیری درست اهل ایمان را تصدیق کنند. یهودیان مدینه چنین بودند. اینان در دیدارهایی که پیش از این با مشرکان مدینه داشتند، از آمدن پیامبر خدا به مدینه خبر داده بودند و مشرکان مدینه را تهدید کرده بودند که در آن روز این پیامبر در کنار آنان موضع خواهد گرفت. ولی وقتی که پیامبر به مدینه آمد و مردم گروه گروه به اسلام گرویدند، به آن حضرت کفر ورزیدند. مثال دیگر این مسأله انسانی است که به دور از باورهای خود تعصب می‌ورزد؛ زیرا نسبت به خدا و پیامبران الهی که قرآن کریم بر آن تأکید نموده است وفادار نیست.

کفران نعمت
حدیث از امام صادق (ع) را پی می‌گیریم: «وجه سوم از کفر، کفران نعمت است و آن گفتار خداوند متعال است که گفته سلیمان (ع) را حکایت می‌کند: «هذا من فضل ربّی لیبلونی أأشکر أم أکفر و من شکر فإنما یشکر لنفسه ومن کفر فإن ربّی غنّی کریم» (نمل/40) و فرمود:« وإذا تأذّن ربکم لئن شکرتم لأزیدنّکم ولئن کفرتم إن عذابی شدید» (ابراهیم/7) و فرمود: «فاذکرونی أذکرکم واشکروا لی ولا تکفرون» (بقره/152).»
این وجه از وجوه کفر، انسانی را به نمایش می‌گذارد که خداوند نعمت‌هایش را به سوی او سرازیر کرده و نعمت‌های الهی سراسر زندگی او را فرا گرفته است، به نحوی که سراسر زندگی او سرشار از نعمت‌های الهی است، خداوند می‌فرماید: «وما بکم من نعمة فمن الله» (نحل/53) «وإن تعدّوا نعمة الله لاتحصوها» (نحل/18) ولی این فرد نعمت‌های الهی را انکار می‌کند و با ابزارهای زبانی و عملی که خداوند در اختیار او قرار داده است, شکر نمی‌گذارد. این شکر انسان را متوجه لطف و کرم و رحمت الهی می‌کند. او با انکار نعمت‌ها به خودش ستم می‌کند و با عدم شکرگزاری به پروردگار خود نیز ظلم می‌کند. خصوصاً که کفران نعمت ممکن است در بعضی حالات از نظر عملی به کفر به خداوند منجر شود و حالتی از انکار را به وجود آورد.
حدیث امام صادق (ع) را پی می‌گیریم: «و وجه چهارم از کفر، ترک دستور خداوند عزوجل به اوست و آن فرمایش خداوند عزوجل است که می‌فرماید: «وإذا أخذنا میثاقکم لاتسفکون دماءکم ولاتخرجون انفسکم من دیارکم ثم إقررتم وانتم تشهدون ٭ ثم انتم هؤلاء تقتلون انفسکم وتخرجون فریقاً منکم من دیارهم تظاهرون علیهم بالإثم والعدوان وإن یأتوکم أساری تفادوهم وهو محرّم علیکم إخراجهم أفتؤمنون ببعض الکتاب وتکفرون ببعض فما جزاء من یفعل ذلک منکم» (بقره/ 84-85). پس کفر ایشان به خاطر ترک دستور خداوند عزوجل و نسبت دادن ایشان به ایمان است. خداوند از ایشان نمی‌پذیرد و نزد خداوند هیچ سودی نبرند. پس فرمود: «فما جزاء من یفعل ذلک منکم إلّا خزی فی الحیاة الدنیا ویوم القیامة یردون إلی یردون إلی إشدّ العذاب وما الله بغافل عمّا تعملون» (بقره/85).»

التزام همه جانبه
اطلاق کفر بر این نوع از ترک دستور خداوند عزوجل، مبتنی بر قاعده اسلامی فراگیری است که ایمان به همه‌ی حلالها و حرامها و مفاهیم گوناگون در عقیده و زندگی موجود در کتاب خدا را واجب می‌دارد. پس هر کسی که به بعضی از کتاب کفر بورزد و به بعضی دیگر ایمان بیاورد، از اسلام اصیل منحرف شده است. چرا که اسلام موجودیت متکاملی است که بدون نیاز به عاریت گرفتن هر نو حکم یا مفهوم یا عقیده از دیگران، تمام قضایای انسان را دربرمی‌گیرد.
از این رو مسأله حکم به کفر کردن کسانی که در این راستا روانند، ناشی از رد کردن بخشی از همین اسلام است که ممکن است به رد کردن کل اسلام بینجامد. زیرا اسلام یک مجموعه به‌هم پیوسته‌ای است که هیچ جزئش از دیگری قابل جدایی نیست.
دعوتگران به اسلام باید به این نکته توجه داشته باشند و یکپارچگی ایمان به عقیده و شریعت و مفاهیم اسلام را مورد تأکید قرار دهند. زیرا این مسأله باعث آن خواهد شد که اسلام بتواند اهداف خود را در زندگی تحقق ببخشد.

برائت از کفر
امام صادق (ع) در ادامه می‌فرماید: «و وجه پنجم از کفر، کفر برائت است و آن گفتار خداوند عزوجل است که قول ابراهیم (ع) را حکایت می‌کند: «کفرنابکم و بدا بیننا وبینکم العداوة والبعضاء أبداً حتی تؤمنوا بالله وحده» (ممتحنه/4) یعنی از شما برائت می‌جوئیم و ابلیس و برائت جستن او از اولیائش را در روز قیامت ذکر می‌کند فرمود: «إنّما اتخذتم من دون الله أوثاناً مودة بینکم فی ‌الحیاة الدنیا ثم یوم القیامة یکفر بعضکم ببعض ویلعن بعضکم بعضاً» (عنکبوت/25)، یعنی بعضی شما از بعضی دیگر برائت می‌جوید.»
ملاحظه می‌کنیم که قرآن کریم واژه کفر را در برائت مؤمنان از کافران بکار می‌برد. ابلیس هم از اولیای خود برائت می‌جوید. کفار نیز از یکدیگر برائت می‌جویند. پس برائت از جمله مسائلی است که التزام به اصل ایمان را در مقابل خط کفر مورد تأکید قرار می‌دهد. کافران و گمراهان نیز به خاطر پیامدهای ناگواری که به خاطر مسؤولیت‌شان در دنیا و آخرت با آن مواجه می‌شوند، از یکدیگر تبّری می‌جویند.
خاستگاه این مسأله عقیده است که در جنبه مثبت، التزام به محتوای آن و در جنبه منفی برائت جستن از همه‌ی مفاهیم مخالف با خط ایمان است. همین باعث می‌گردد که در برائت در خط ایمان یک امر حیاتی و اساسی است و حاکی از خلوص در التزام و ایمان است.
در انتها می‌بینیم که قرآن کریم واژه کفر را از مسأله عقیدتی به مسأله عملی تسرّی می‌دهد ولی در کاربرد عمومی کفر انکار ایمان به خداوند بکار رفته است. از این رو می‌بینیم که بعضی از اهل کتاب از اینکه به کفر توصیف شوند ناراحت می‌شوند. زیرا که معتقدند ایشان به خداوند ایمان دارند. خداوند در قرآن کریم همین مسأله را مورد تأکید قرار می‌دهد: «قل یا أهل الکتاب تعالوا إلی کلمة سواء بیننا و بینکم ألّا نعبد إلّا الله ولا نشرک به شیئاً» (آل عمران/64) و می‌فرماید: «ولاتجادلوا أهل الکتاب إلّا بالتی هی احسن إلّا الذین ظلموا منهم وقولوا آمنّا بالذی أنزل إلینا وأنزل إلیکم وإلهنا وإلهکم واحد ونحن له مسلمون» (عنکبوت/46).
ملاحظه می‌کنیم که ویژگی کفر که خداوند برای اهل کتاب اطلاق بکار برده است، کفر به پیامبر و رسالت است. چرا که واژه کفر یک واژه نسبی است که با تفاوت متعلقات خود، گوناگونی حاصل می‌کند. این مسأله در این آیه شریفه آمده است: «لم یکن الذین کفروا من أهل الکتاب والمشرکین» (بینة/1) پس آیه شریفه، اهل کتاب را مشرک به حساب نمی‌آورد، زیرا ایشان به خدای واحد – با اختلافاتی که در شخصیت خداوند دارند – ایمان دارند بلکه ایشان را کافر محسوب کرده است، زیرا ایشان به پیامبر و رسالت او کافر هستند. از این رو واژه کافر بر کسی که به طاغوت کفر ورزیده است نیز اطلاق می‌شود. بنابراین در اطلاق کلمه کفر باید احتیاط کرد. همان‌گونه که در آیه کریمه آمده است: «فمن یکفر بالطاغوت ویؤمن بالله فقد استمسک بالعروة الوثقی» (بقره/256).
چرا که اطلاق این ویژگی و روشن نکردن جزئیان آن، ممکن است پیامدهای منفی چندی برای گفت‌وگوی بین ادیان و تمدنها یا تقریب ملتهای دارای التزامات دینی گوناگون به وجود آید و این خیلی مهم است. پس هر گونه تعبیر باید بسیار دقیق باشد و حساسیت‌های مذهبی را دامن نزند و پیرامون مدلول کلمات، سوء تفاهم ایجاد نکند.1

فرهاد981:

وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا وَجَدْنَا عَلَیهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ کَانَ الشَّیطَانُ یدْعُوهُمْ إِلَى عَذَابِ السَّعِیرِ«21»
و چون به آنان گویند: از آنچه خدا نازل کرده است، پیروی کنید، می گویند: [پیروی نمی کنیم] بلکه ما از آنچه پدرانمان را بر آن یافته ایم، پیروی می کنیم. آیا [کورکورانه از گذشتگان پیروی می کنند] و هرچند که شیطان آنان را با این پیروی به عذاب فروزان دعوت کند؟!

کافر به معنی پوشاننده است لذا اینکه بگوئیم کسی کافر زاده شده صحیح نیست چون کودک اختیاری ندارد تا پوشاننده باشد اما زمانی که دارای اختیار شد وقتی او را بسوی حق بخوانند و راه پدران خود را ادامه دهد با وجود اینکه میفهمد که این راه شیطان است کفر او محرز میشود .
پاسخگوی قرآنی:
1. کفر در لغت به معنى پوشاندن شى‏ء است.
کافر در عرف دین به کسى گفته می شود که وحدانیّت یا نبوت یا شریعت یا هر سه را انکار کند.

2. در دادگاه عدل الهی هرگز از شخص عملی نمی خواهند، مگر آن که حجت بر آن تکلیف بر او تمام شده باشد.
آیات زیادی بر این مطلب دلالت دارد؛ مثل "لیس للإنسان إلا ما سعی"؛ "وما کنا معذبین حتی نبعث رسولا"؛ "لایکلف الله نفسا إلا ما آتاها" و ... .
3. همگان از حجت عقل برخوردارند، و عقل، خود تا حدود زیادی راهنمای عمل انسان است.
لذا چنین نیست که خداوند در مورد کسانی که أحیانا دسترسی به پیامبران نداشته اند، هیچ حجت تامی نداشته باشد.
4. قسمت بزرگی از بایدها و نبایدهای شرعی دلیل عقلی دارند و بدون وحی هم انسان به لزوم انجام آن پی می برد.
5. در روایات است که کسی که به حجت عقل خود به خوبی عمل کرده، و از این جهت مورد رضایت الهی است، در دوران برزخ با حقایقی که بر او مخفی مانده، آگاه می شود و به خاطر روح و شخصیت سالمی که دارد، آنها را می پذیرد.
6-با این بیان، موحد، در آخرت کسی است که اگر حقیقت توحید را می شناخت آن را می پذیرفت.
این شخص سلامت شخصیت خود را با تواضعی که نسبت به حق داشته ـ تا آنجا که عقل او می رسیده و آن را شناخته بوده ـ اثبات کرده است.
7. مجازات دائر مدار تمام بودن حجت است. کسی کافر است یعنی معتقد به هیچ دین الهی نیست، ادعایش تنها در صورتی پذیرفته است که حجت بر حقانیت دین الهی بر او تمام نباشد.
8. البته باید گفت هیچ کس نمی تواند در باره این که حجت بر شخصی تمام شده یا نه، در همه موراد قضاوت قاطع کند. مثلا از بعضی مدارک به دست می آید که توحید و معاد بر همگان به حجت عقلی ثابت شده است و هیچ کس نمی تواند در باره آنها ادعای جهل و قصور کند.

ابن عربی:
کفر یعنی پوشانیدن.
هر کسی که حق را بپوشاند و مستور سازد ، کافر است و هر که لباس حق را بر خود بپوشد ( در صورتی که در باطن باطل باشد) ، منافق است ، اگر چه بظاهر مسلمان باشد.
از این روست که مولی علی (ع) می فرمایند: نه حق بر من پوشیده است و نه حق را می پوشانم و نه لباس حق را بر خود پوشانیده ام !
پس مقصود حقیقی از کافر آن اصطلاح فقهی خاص که مورد نظر و تایید عوام هم می باشد نیست ، بلکه کافر واقعی کسی است که حق را کتمان کند ( به هر شکلی که باشد و تحت هرعنوانی و در مورد هر موضوعی ). و لذا ممکن است غیر مسلمانی در موردی خاص، منکر حقیقتی نباشد و آن را کتمان نکند و با شهامت به حقانیت آن معترف بوده و در برابر آن کاملا تسلیم باشد و لذا در این حالت ، مسلمان واقعی به حقیقت اوست! چرا که اسلام یعنی تسلیم در برابر حقیقت ؛ و بر عکس مسلمانی که بظاهر مسلمان است ، ولی در بسیاری مواضع ، حق را کتمان نموده و می پوشاند ، پس کافر حقیقی در حقیقت اوست!

پاسخگوی قرآنی:
جناب ابن عربی
ـ کفر با ایمان قابل جمع شدن نیست. لذا کسی که ایمان به توحید دارد کافر محسوب نمی شود.
ـ کتمان حق و بطور کلی نافرمانی الهی گناه و معصیت محسوب می شود و مرتکب آن اگر مؤمن است ایمانش باقی است ولی مؤمن گنهکار است.
ـ به راحتی و با ارتکاب هر گناهی نمی توان کسی را از دائره ایمان خارج نمود و او را کافر دانست.
در ادامه پاسخ عرض می شود که :
مجازات دائر مدار تمام بودن حجت است.
ـ «لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها» (بقره، 286)
خداوند هیچ کس را، جز به اندازه تواناییش، تکلیف نمى‏کند.
ـ «لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ ما آتاها» (طلاق، 7)
خداوند هیچ کس را جز به مقدار توانایى که به او داده تکلیف نمى‏کند.
ـ «وَ ما کُنَّا مُعَذِّبینَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً» (اسراء ، 15)
و ما هرگز (قومى را) مجازات نخواهیم کرد، مگر آنکه پیامبرى مبعوث کرده باشیم (تا وظایفشان را بیان کند.)
ـ «وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى»‏ (نجم ، 39)
و اینکه براى انسان بهره‏اى جز سعى و کوشش او نیست.
کافران لجوج و معاند:
ـ «إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا یُنادَوْنَ لَمَقْتُ اللَّهِ أَکْبَرُ مِنْ مَقْتِکُمْ أَنْفُسَکُمْ إِذْ تُدْعَوْنَ إِلَى الْإِیمانِ فَتَکْفُرُونَ (غافر، 10)
کسانى را که کافر شدند روز قیامت صدا مى‏زنند که عداوت و خشم خداوند نسبت به شما از عداوت و خشم خودتان نسبت به خودتان بیشتر است، چرا که بسوى ایمان دعوت مى‏شدید، ولى انکار مى‏کردید!
ـ «إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبیلِ اللَّهِ ثُمَّ ماتُوا وَ هُمْ کُفَّارٌ فَلَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ» (محمد، 34)
کسانى که کافر شدند و (مردم را) از راه خدا بازداشتند سپس در حال کفر از دنیا رفتند، خدا هرگز آنها را نخواهد بخشید.
کافری که حجت بر او تمام بوده ولی از روی عناد و لجاجت ایمان نیاورده مشمول عذاب الهی می شود.
ـ «إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا وَ ماتُوا وَ هُمْ کُفَّارٌ أُولئِکَ عَلَیْهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ وَ الْمَلائِکَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعینَ» (بقره ، 161)
کسانى که کافر شدند، و در حالِ کفر از دنیا رفتند، لعنت خداوند و فرشتگان و همه مردم بر آنها خواهد بود.
ـ «إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا وَ ماتُوا وَ هُمْ کُفَّارٌ فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْ أَحَدِهِمْ مِلْ‏ءُ الْأَرْضِ ذَهَباً وَ لَوِ افْتَدى‏ بِهِ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرینَ» (آل عمران ، 91)
کسانى که کافر شدند و در حال کفر از دنیا رفتند، اگر چه روى زمین پر از طلا باشد، و آن را بعنوان فدیه (و کفّاره اعمال بد خویش) بپردازند، هرگز از هیچ یک آنها قبول نخواهد شد و براى آنان، مجازاتِ دردناک است و یاورانى ندارند.
ـ «هُوَ الَّذی جَعَلَکُمْ خَلائِفَ فِی الْأَرْضِ فَمَنْ کَفَرَ فَعَلَیْهِ کُفْرُهُ وَ لا یَزیدُ الْکافِرینَ کُفْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ إِلاَّ مَقْتاً وَ لا یَزیدُ الْکافِرینَ کُفْرُهُمْ إِلاَّ خَساراً» (فاطر ، 39)
اوست که شما را جانشینانى در زمین قرار داد هر کس کافر شود، کفر او به زیان خودش خواهد بود، و کافران را کفرشان جز خشم و غضب در نزد پروردگار چیزى نمى‏افزاید، و (نیز) کفرشان جز زیان و خسران چیزى بر آنها اضافه نمى‏کند!
چنین نیست که خداوند در مورد کسانی که أحیانا دسترسی به پیامبران نداشته اند، هیچ حجت تامی نداشته باشد.
ـ « أَ وَ لَمْ یَرَ الَّذینَ کَفَرُوا أَنَّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ کانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیْ‏ءٍ حَیٍّ أَ فَلا یُؤْمِنُونَ» (انبیاء ، 30)
آیا کافران ندیدند که آسمانها و زمین به هم پیوسته بودند، و ما آنها را از یکدیگر باز کردیم و هر چیز زنده‏اى را از آب قرار دادیم؟! آیا ایمان نمى‏آورند؟!
مستضعف: (کم عقل، نادان، کسیکه در رأى و تصمیم گیرى ناتوان باشد)
مستضعفانی که به کافران اعتماد نموده و از آنها پیروی کرده اند:
ـ «وَ إِذْ یَتَحاجُّونَ فِی النَّارِ فَیَقُولُ الضُّعَفاءُ لِلَّذینَ اسْتَکْبَرُوا إِنَّا کُنَّا لَکُمْ تَبَعاً فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ عَنَّا نَصیباً مِنَ النَّارِ» (غافر،47)
به خاطر بیاور هنگامى را که در آتش دوزخ با هم محاجّه مى‏کنند ضعیفان به
مستکبران مى‏گویند: «ما پیرو شما بودیم، آیا شما (امروز) سهمى از آتش را بجاى ما پذیرا مى‏شوید؟!»
ـ «وَ قالَ الَّذینَ کَفَرُوا لَنْ نُؤْمِنَ بِهذَا الْقُرْآنِ وَ لا بِالَّذی بَیْنَ یَدَیْهِ وَ لَوْ تَرى‏ إِذِ الظَّالِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِنْدَ رَبِّهِمْ یَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلى‏ بَعْضٍ الْقَوْلَ یَقُولُ الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذینَ اسْتَکْبَرُوا لَوْ لا أَنْتُمْ لَکُنَّا مُؤْمِنینَ» (سبأ، 31)
کافران گفتند: «ما هرگز به این قرآن و کتابهاى دیگرى که پیش از آن بوده ایمان نخواهیم آورد!» اگر ببینى هنگامى که این ستمگران در پیشگاه پروردگارشان (براى حساب و جزا) نگه داشته شده‏اند در حالى که هر کدام گناه خود را به گردن دیگرى مى‏اندازد (از وضع آنها تعجّب مى‏کنى)! مستضعفان به مستکبران مى‏گویند: «اگر شما نبودید ما مؤمن بودیم!»
ـ «قالَ الَّذینَ اسْتَکْبَرُوا لِلَّذینَ اسْتُضْعِفُوا أَ نَحْنُ صَدَدْناکُمْ عَنِ الْهُدى‏ بَعْدَ إِذْ جاءَکُمْ بَلْ کُنْتُمْ مُجْرِمینَ» (سبأ، 32)
(امّا) مستکبران به مستضعفان پاسخ مى‏دهند: «آیا ما شما را از هدایت بازداشتیم بعد از آنکه به سراغ شما آمد (و آن را بخوبى دریافتید)؟! بلکه شما خود مجرم بودید!»
ـ «وَ قالَ الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذینَ اسْتَکْبَرُوا بَلْ مَکْرُ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ إِذْ تَأْمُرُونَنا أَنْ نَکْفُرَ بِاللَّهِ وَ نَجْعَلَ لَهُ أَنْداداً وَ أَسَرُّوا النَّدامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذابَ وَ جَعَلْنَا الْأَغْلالَ فی‏ أَعْناقِ الَّذینَ کَفَرُوا هَلْ یُجْزَوْنَ إِلاَّ ما کانُوا یَعْمَلُونَ» (سبأ، 33)
و مستضعفان به مستکبران مى‏گویند: «وسوسه‏هاى فریبکارانه شما در شب و روز (مایه گمراهى ما شد)، هنگامى که به ما دستور مى‏دادید که به خداوند کافر شویم و همتایانى براى او قرار دهیم!» و آنان هنگامى که عذاب (الهى) را مى‏بینند پشیمانى خود را پنهان مى‏کنند (تا بیشتر رسوا نشوند)! و ما غل و زنجیرها در گردن کافران مى نهیم آیا جز آنچه عمل مى‏کردند به آنها جزا داده مى‏شود؟!
مستضعف: (کم عقل، نادان، کسیکه در رأى و تصمیم گیرى ناتوان باشد)
مستضعفانی که هیچ چاره ای نداشته و مجبور بودند در میان کفار بمانند:
ـ «إِلاَّ الْمُسْتَضْعَفینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا یَسْتَطیعُونَ حیلَةً وَ لا یَهْتَدُونَ سَبیلاً» (نساء، 98)
مگر آن دسته از مردان و زنان و کودکانى که براستى تحت فشار قرار گرفته‏اند (و حقیقتاً مستضعفند) نه چاره‏اى دارند، و نه راهى (براى نجات از آن محیط آلوده) مى‏یابند.
ابن عربی :
تعریف ایشان- پاسخگوی قرانی - از کفر تعریفی فقهی است که همانطور که در پاسخ قبلیم عنوان نمودم و ایشان توجهی نکردند ، معنایی محدود را شامل می شود. منظور بنده از کفر شامل هر موردی می شود که حق کتمان گردد ، ولی چه بسا کتمان حق در همان مورد خاص ، منتهی به کفری واضح و عیان هم گردد! اگر چه از منظر شرع و اجتماع آن را کفر بحساب نیاوریم و مصداق آن را هم کافر ندانیم!
دید و برداشت یک عارف نسبت به کفر و ایمان ، با دید یک اصولی و فقهی و عالم ظاهر بین ، از زمین تا آسمان متفاوت است! از همین روست که می بینیم محیی الدین عربی قائل به ایمان فرعون در واپسین لحظات زندگیش می باشد! در صور تی که فقها ، قائل به چنین چیزی نیستند!
مراجعه به کتب ذیل در این مورد و برای اطمینان از صدق عرایضم، مفید خواهد بود
1- ترجمه استاد محمد خواجوی از فتوحات مکیه ( جلد اول)
2- احیا گرعرفان
3- شروح فصوص الحکم
4- در جستجوی کبریت احمر اثر کلود عداس
5- عوالم خیال از ویلیام چیتیک
6- محیی الدین عربی اثر دکتر جهانگیری
7- الجانب الغربی
8- آثار صدرالدین قونوی
و...

پاسخگوی قرآنی:
1. عرفان واقعی و مقام عرفای صاحب دل و حق بین، در جای خود محفوظ و احترامشان لازم و واجب است.
2. البته باید حساب عرفان حقیقی و صحیح، از عرفان ذوقی و سلیقه ای جدا شود.
3. معیار اصلی برای صحت و سقم هر چیز، قرآن و کلام الهی است؛ حتی اگر روایتی از امام معصوم نقل شود ولی با صریح قرآن در تعارض باشد، آن روایت معتبر نیست و یقینا از امام معصوم صادر نشده است.4. این کلام عرفا نیز با صریح قرآن و کلام الهی در تعارض است. قرآن در مورد فرعون و رد توبه او چنین می فرماید:
«ءَالْآن‏ وَ قَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ وَ کُنتَ مِنَ الْمُفْسِدِین‏»(یونس، 91)
(امّا به او خطاب شد:) الآن؟!! در حالى که قبلًا عصیان کردى، و از مفسدان بودى!
5. شما که خود را مرید محی الدین عربی می دانید، او که فرعون را با آن همه جنایت، مؤمن بداند؛ پس چرا شما مؤمن و مسلمان گنهکار را بر اثر انجام گناه، کافر می دانید؟؟؟!!!!!! مؤمن با توبه پاک می شود.
6. کلام آخر: در هر مورد و موضوعی باید به اهل فن و کارشناسان آن رجوع کرد. برای احکام و موضوعات فقهی نیز باید به فقها و علمای دین مراجعه نمود؛ نه اینکه از خود و با معیار و فهم شخصی اظهار نظر کرده و بر آن پافشاری نمود.

rrn_r2005@yahoo.com:
آیا این درسته که کسی کافر محسوب می شه که بداند دین اسلام خوب است اما به آن عمل نکند؟ کافر کیست؟ لطفا واضح پاسخ دهید

پاسخگوی قرآنی:

کافر یعنى کسى که منکر خدا است، یا براى خدا شریک قرار مى‏دهد، یا پیغمبرى حضرت خاتم الانبیا محمد ابن عبدالله صلى الله علیه و آله و سلم را قبول ندارد.
و هم چنین است اگر در یکى از اینها شک داشته باشد.
و نیز کسى که ضرورى دین یعنى چیزى را که مثل نماز و روزه، مسلمانان جزو دین اسلام مى‏دانند منکر شود، چنان چه بداند آن چیز ضرورى دین است و انکار آن چیز برگردد به انکار خدا یا توحید یا نبوت.
البته کسی که مسلمان است ولی نسبت به انجام برخی وظایف شرعی اش مثل خواندن نماز یا ... اهمال و سستی می کند، مسلمان است ولی مسلمان بی مبالات و مسلمان گنهکار؛ لذا به آن کافر گفته نمی شود.
ابن عربی :
شما متون اصلی عرفان نظری از قبیل تمهید القواعد ( وتحریر آن توسط استاد جوادی آملی که با عنوان جدید عین نضاخ چاپ گردیده ) - مصباح الانس ابن فناری - مقدمه استاد خواجوی بر ترجمه فتوحات مکیه ابن عربی ( جلد اول) یا حتی همین کتاب محیی الدین ابن عربی اثر دکتر محسن جهانگیری را با تامل و صرف وقت و تدبر کافی بخوانید و بررسی نمایید و بعد قضاوت کنید که مطالبی که بنده تا کنون عنوان نموده ام ، بقول حضرت عالی عرفان سلیقه ای و از نزد خودم بوده یا همگی آنها بلا استثناء ، مورد تایید بزرگانی چون امام (ره) - علامه طباطبایی- آیه الله جوادی آملی- آیه الله حسن زاده آملی- آیه الله حاج میرزا علی آقا قاضی (ره) - آیه الله سید احمد کربلایی -علامه سید محمد حسین تهرانی- آقا محمد رضا قمشه ای و ... تا مرحوم صدر الدین شیرازی- صدر الدین قونوی - ابن فناری- موید الدین جندی- عفیف الدین تلمسانی - علامه قیصری و عرفای بزرگ دیگر می باشند!
دوست عزیز!
برای فهم دقیق و عمیق این آیه- «ءَالْآن‏ وَ قَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ وَ کُنتَ مِنَ الْمُفْسِدِین‏»(یونس، 91)
- و همچنین برداشت بخصوص محیی الدین عربی از آن ( که در نگاه سطحی واولیه خلاف صریح آیات قرآن بنظر می آید) ، باید اول شناختی ولو اجمالی با اصول عرفان نظری و همچنین علوم قرآنی داشته باشید و سپس به منابعی که معرفی نمودم مراجعه نموده وبعد اگر قانع نشدید ، حق با شما است! نه اینکه بصرف تعصب و بدون هیچگونه شناختی ولو اجمالی، از مبانی عرفان نظری و بالاخص تعالیم و سخنان پر مغز ابن عربی و بطن آیات قرآن کریم و بدون مراجعه عمیق و دقیق به سخن بزرگانی که نام بردم ، براحتی نظر محیی الدین را انکار نمایید!
لطفا یک بار دیگر به پاسخ قبلیم با صرف وقت و دقت کافی مراجعه فرمایید تا در یابید که مقصود بنده از عبارت کفر و معنای دقیق آن چه بود ؛ تا با سوء برداشت از آن ، مرتکب چنین مغلطه ای نشوید!
پاسخگوی قرآنی:

این بیان ابن عربی با آیه شریفه مخالف است. البته درست است که هر آیه دارای ظهر و بطنی است ولی باید برای نسبت دادن این تفسیر (ظهور و بطون) به کلام الهی، دلیلی قابل قبول اقامه نمود.
با توجه به سیاق آیات مربوط به موضوع، و نیز با توجه به روایات وارده از اهلبیت علیهم السلام ـ که مفسران حقیقی کلام خدا هستند ـ و نیز با توجه به دیگر روایاتی که در مورد عدم پذیرش توبه در این حالت، وارد شده؛ این ادعا سازگاری ندارد.
یکی از عمده اشکالاتی که به تفاسیر عرفانی وارد می شود، بیان همین مطالبی است که برای آن از طریق عقل، آیات قرآن، و روایات معصومین و ... نمی توان مستندی پیدا کرد.
لذا چگونه می توان آن را به عنوان مراد الهی پذیرفت؟!
تازه این در مورد آن تفاسیر عرفانی است که مخالفتی با ظاهر آیات و کلام الهی ندارند.
جناب ابن عربی، بیان شما چگونه با این آیات الهی سازگار است؟!
* «فَلَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا قالُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَحْدَهُ وَ کَفَرْنا بِما کُنَّا بِهِ مُشْرِکِینَ فَلَمْ یَکُ یَنْفَعُهُمْ إِیمانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا» (غافر، 84و85)
هنگامى که عذاب (شدید) ما را دیدند گفتند: هم اکنون به خداوند یگانه ایمان آوردیم و به معبودهایى که همتاى او مى‏شمردیم کافر شدیم‏. امّا هنگامى که عذاب ما را مشاهده کردند، ایمانشان براى آنها سودى نداشت! این سنّت خداوند است که همواره در میان بندگانش اجرا شده، و آنجا کافران زیانکار شدند.
* «یَوْمَ یَأْتِی بَعْضُ آیاتِ رَبِّکَ لا یَنْفَعُ نَفْساً إِیمانُها لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ فِی إِیمانِها خَیْراً»(انعام، 158)
آیا جز این انتظار دارند که فرشتگان (مرگ) به سراغشان آیند، یا خداوند (خودش) به سوى آنها بیاید، یا بعضى از آیات پروردگارت (و نشانه‏هاى رستاخیز)؟! اما آن روز که بعضى از آیات پروردگارت تحقّق پذیرد، ایمان‏آوردن افرادى که قبلًا ایمان نیاورده‏اند، یا در ایمانشان عمل نیکى انجام نداده‏اند، سودى به حالشان نخواهد داشت! بگو: « (اکنون که شما چنین انتظارات نادرستى دارید،) انتظار بکشید ما هم انتظار (کیفر شما را) مى‏کشیم!
______________
1- منبع : سایت بینات : http://www.bayynat.ir/index/?state=article&id=208








کافرکیست


کفر و کافر

معنای لغوی کفر در فرهنگ المنجد:

کَفَرَ: چیزی را پوشانید. مثال: کفر الیلُ الشئ و علی الشئ (شب با سیاهی خود چیزی را پوشانید(

کافر: پوشاننده، کفران نعمت کننده، حق پوش، بی ایمان، ناسپاس

جمع کافر: کافرون، کفرة، کفّار، کِفار

   شیخ الاسلام ابن تیمیه در کتاب مجموع الفتاوی خود کفر را اینگونه تعریف میکند:

کفر در لغت یعنی: التغطیه و الستر و در شرع : ضد ایمان ، در حقیقت کفر عدم ایمان به الله و رسولش (صل الله و علیه و سلم) میباشد، چه با تکذیب همراه باشد چه بدون تکذیب آن

 انواع کفر (منبع:کتاب التوحید للشیخ صالح الفوزان (منص14 -16))

کفر دو نوع است:

1- کفر أکبر )که موجب خارج شدن از دین میشود) که این نوع کفر خود 5 قسمت دارد:

الف) کفرالتکذیب - یا دروغ بستن بر خدا و رسولش (صل الله و علیه و سلم) و دلیل آن : (وَمَنْ أَظْلَمُ مِمّنْ افْتَرَىَ عَلَى اللّهِ کَذِباً أَوْ کَذّبَ بِالْحَقّ لَمّا جَآءَهُ أَلَیْسَ فِی جَهَنّمَ مَثْوًى لّلْکَافِرِینَ( سوره عنکبوت ایه 68

ب) کفرالإباء والاستکبار مع التصدیق - و دلیل آن: (وَإِذْ قُلْنَالِلْمَلاَئِکَةِ اسْجُدُواْلاَدَمَ فَسَجَدُواْ إِلاّإِبْلِیسَ أَبَىَ وَاسْتَکْبَرَوَکَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ( سوره بقره آیه 23

ج) کفرالشک وهو کفر الظن - و و دلیل آن: (وَدَخَلَجَنّتَهُ وَهُوَ ظَالِمٌ لّنَفْسِهِ قَالَ مَآ أَظُنّ أَن تَبِیدَ هَـَذِهِ أَبَداً * وَمَآ أَظُنّ السّاعَةَ قَائِمَةً وَلَئِنرّدِدتّ إِلَىَ رَبّی لأجِدَنّ خَیْراً مّنْهَا مُنْقَلَباً * قَالَ لَهُ صَاحِبُهُ وَهُوَ یُحَاوِرُهُأَ کَفَرْتَ بِالّذِی خَلَقَکَ مِن تُرَابٍ ثُمّ مِن نّطْفَةٍ ثُمّ سَوّاکَ رَجُلاً * لّکِنّ هُوَاللّهُ رَبّی وَلاَ أُشْرِکُ بِرَبّی أَحَداً( سوره الکهف آیه 35 - 38

د) کفر الإعراض - روی گردان شدن و دلیل آن: (وَالّذِینَکَفَرُواْ عَمّآ أُنذِرُواْمُعْرِضُونَ( سوره أحقاف آیه 3

هـ) کفرالنفاق - منافق بودن. و دلیل آن: (ذَلِکَ بِأَنّهُمْ آمَنُواّ ثُمّ کَفَرُوا فَطُبِعَ عَلَىَ قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لاَ یَفْقَهُونَ( سوره منافقون آیه 3

2- کفر أصغر )که موجب خارج شدن از دین نمیشود و این خود کفر عملی است) کفر أصغر گناهانی است که اسامی آنها در قران و سنت مشروحند و برخی از کفرهای أصغر نزدیک یا متصل به کفر أکبرند مانند کفر نعمت

با دعای رحمت الهی

مدیریت وبلاگ برایه‌تی

 
صفحه نخست
پست الکترونیک
آرشیو

درباره وبلاگ
بسم الله الرحمن الرحیم

این وبلاگ صرفا جهت اطلاع رسانی "نشریه برایه تی" در راستای دعوت اسلامی بر اساس منابع اهل سنت میباشد.
برایه تی در انتخاب و ویرایش مطالب آزاد است.
بخشی از مطالب وبلاگ به زبان کردی بوده که انشاءالله در آینده فعال خواهد شد، ضمنا از کسانی که تمایل به همکاری دارند دعوت می شود با ایمیل وبلاگ مکاتبه نمایند.


 

 RSS

POWERED BY
BLOGFA.COM


 

گام های شیطان

گام های شیطان

ولاتَتَّبِعوا خُطُواتِ الشَّیطانِ إنَّهُ لَکُم عَدُوٌّ مُبین

و پیروى از گام‏ هاى شیطان نکنید، که او براى شما دشمنى آشکار است

سیاست شیطان، گرچه نسبت به برخی اختطاف و ربودن سریع است؛ ولی غالباً نسبت به توده مردم سیاست گام به گام است. او آهسته و پیوسته می‌آید و وسوسه می‌کند تا گوهر تابناک ایمان مؤمن را بِرُباید و او را بی‌آبرو و درنهایت کافر و گمراه و بی‌حیثیت کندکَمَثَلِ الشَّیطانِ إذ قالَ لِلإنسانِ اکفُر فَلَمّا کَفَرَ قالَ إنّی بَری‏ءٌ مِنکَ إنّی أخافُ اللّهَ رَبَّ العالَمین. شیطان برای رسیدن به این اهداف شوم از راه های گوناگون بهره ‏می‌گیرد.
قرآن کریم که تبیان و روشن کننده هر چیزی است، گامها و راههای شیطان را در آیات گوناگون، روشن و مبرهن بیان کرده است. برخی از راه های تخریب و به فساد کشیدن افراد و جامعه بدین شرح است:
1. تفرقه و اختلاف: از آیه مورد بحث، به قرینه تقابل بین صدر و ذیل آن، به دست می‌آید که تفرقه و اختلاف از گامهای بزرگ شیطان برای تخریب جامعه اسلامی است. او از این راه به آرمان خود می‌رسد؛ مانند ایجاد اختلاف در ساختن یا اداره مراکز دینی و در برگزاری مراسم دینی، از این رو مؤمنان باید این مُعْضِل اجتماعی را با اتحاد و برادری برطرف کنند.
2. فحشا و منکرات: یکی دیگر از گامهای زیانبار شیطان، دعوت به فحشا و منکرات است که قرآن آن را به صورتِ اصلی کلی بیان کرده است: یا أیُّهَا الَّذینَ آمَنوا لاتَتَّبِعوا خُطُواتِ الشَّیطانِ ومَن یَتَّبِع خُطُواتِ الشَّیطانِ فَإنَّهُ یَأمُرُ بِالفَحشاءِ والمُنکَرِ ولَولا فَضلُ اللّهِ عَلَیکُم ورَحمَتُهُ ما زَکی مِنکُم مِن أحَدٍ أبَدا.
3. حرام خواری و دروغ و افترا: از راه های نفوذ شیطان، حرام خواری و دروغ است که می‌توان آن را بزرگراه شیطنت نامید، چون از این راه، بندگانِ شکم و اهل دنیا را می‌فریبد: یا أیُّهَا النّاسُ کُلوا مِمّا فِی الأرضِ حَلالاً طَیِّباً ولاتَتَّبِعوا خُطُواتِ الشَّیطانِ إنَّهُ لَکُم عَدُوٌّ مُبین  إنَّما یَأ مُرُکُم بِالسُّوءِ والفَحشاءِ وأن تَقولوا عَلَی اللّهِ ما لاتَعلَمون.
4. زبان و کشمکش های زبانی: زبان از بزرگ‌ترین نعمت های خداست؛ لیکن چون با آن گناهان فراوانی انجام می‌گیرد، «قلیلُ الجِرم و کثیرُ الجُرم» نامیده شده و از راه های نفوذ شیطان است. افزون بر آیه گذشته، آیه وقُل لِعِبادی یَقولُوا الَّتی هِی أحسَنُ إنَّ الشَّیطانَ یَنزَغُ بَینَهُم إنَّ الشَّیطانَ کانَ لِلإنسانِ عَدُوّاً مُبینا به خوبی بر این مطلب دلالت دارد. از قرینه‏ تقابل صدر و ذیل استفاده می‌شود که بندگان خدا باید در سخن گفتن بهترین شیوه و زیباترین الفاظ را برگزینند، زیرا شیطان در کمین نشسته است تا میان آنان اختلاف افکند و شکاف ایجاد کند.
موارد یاد شده، از مصادیق بارز گام های شیطان است؛ لیکن گام های شیطان به این موارد اختصاص ندارد، بلکه با توجه به روایات معصومان(علیهم‌السلام)هرگونه گناه و معصیتی، چه فردی یا اجتماعی از گام ها و راه های نفوذی شیطان به شمار می‌رود؛ مانند نگاه به نامحرم، القای شبهات، تحریک شهوات، بدعت گذاری، تعصّب بی جا و بی‌بندوباری.
به هر روی، راه شیطان، پر خطر و زیانبار است و رونده ی آن، همانند کسی است که عمداً در لبه پرتگاه قرار می‌گیرد. هر کسی با اندکی توجه و گشودن چشمان خود، می‌یابد که شیطان با ایجاد اختلاف، القای شبهات و وسوسه‏ به گناهان، انسان را به طرف پرتگاه جهنم و درّه نابودی ارزشها می‌کشاند و این مطلب عمیق و پیچیده نظری نیست که انسان آن را نفهمد، بلکه دشمنی او آشکار است:إنّه لَکُم عَدُوٌّ مُبین

تسنیم، جلد 10 -  صفحه 276 آیت الله العظمی جوادی آملی



کلمات کلیدی : دشمن شناسی

انواع شیاطین

آخرین خبرها
خانه » **شیطان پرستی » آشنایی با کابینه دولت شیطان

آشنایی با کابینه دولت شیطان

راه وبیراهه: شیطان هم مانند شهروندان کشورها رئیس جمهور، دولت و کابینه اى دارد. و کابینه او مرکب از بیست نفر است . کارهاى خود را با کمک آنها انجام مى دهد. براى هر کارى وزیرى تعیین کرده ، به انحراف کشیدن مردم را به آن کابینه سپرده است . افراد کابینه اش از فرزندان خود او هستند. در هر صبح و شام تخت خود را مى گذارد و بر آن مى نشیند، افراد کابینه دورش جمع مى شوند، او هم دستورهاى لازم را به آنها مى دهد، هر کس در پى ماءموریت خود مى رود. اسامى کابینه او از این قرار است :

 

 آشنایی با کابینه دولت شیطان

 

۱٫ ولها یا ولهان ؛
او ماءمور طهارت و نماز و عبادت است . او انسان را در طهارت و نماز وسوسه مى کند و به شک مى اندازد که این نماز باطل است ؛ نماز دیگرى شروع کن ؛ وضوى تو ناقص بود؛ دو مرتبه تجدید کن . گاهى در سجده در بدن انسان چیزى مى دمد، به طورى که انسان خیال مى کند وضوى او باطل شد و مجبور شد دو مرتبه وضو بگیرد.(۱)
۲٫ هفاف ؛
ماءموریت دارد که در بیابانها و صحراها انسان را اذیت کند و براى ترسانیدن او را به وهم و خیال اندازد یا به شکل حیوانات گوناگون به نظر انسان درآید.
۳٫ زلنبور (یارکتبور)؛
که آن موکل بازارى ها است . لغویات و دروغ ، قسم دروغ و مدح کردن متاع را نزد آنها زینت مى دهد. آنها هم براى این که جنس خود را به فروش ‍ رسانند آن اعمال را انجام مى دهند.(۲)
۴٫ ثبر؛
در وقتى که مصیبتى به انسان وارد مى شود، صورت خراشیدن ، سیلى به خود زدن ، یقه و لباس پاره کردن را براى انسان پسندیده جلوه مى دهد.(۳)
۵٫ ابیض ؛
انبیا را وسوسه مى کند – یا ماءمور به خشم در آوردن انسان است و غضب را پیش او موجه جلوه مى دهد و به وسیله آن خونها ریخته مى شود.
۶٫ اعور؛
کارش تحریک شهوات در مردان و زنها است و آنها را به حرکت مى آورد! و انسان را وادار به زنا مى کند.
از زنا افتد و با اندر جهات
ابر ناید از پى منع زکوت
اعور، همان شیطانى است که بر صیصاى عابد را وسوسه کرد تا با دخترى زنا کند و بعد او را به قتل رساند. (داستانش خواهد آمد.) روزى اعور پیش ‍ هود پیغمبر رفت ، آن حضرت ضربه اى به چشم او زد، کج شد.(۴)
۷٫ داسم ؛
همواره مراقب خانه ها است . وقتى انسان داخل خانه شد و سلام نکرد و نام خدا را بر زبان نیاورد، با او داخل خانه مى شود و آن قدر وسوسه مى کند تا شر و فتنه ایجاد نماید و اهل خانه را به جان هم اندازد. اگر انسان سر سفره غذا نشست و (بسم الله ) نگفت با او غذا مى خورد. هرگاه انسان داخل خانه شد و سلام نکرد و ناراحتى پیدا شد باید بگوید (داسم ، داسم ، اعوذ بالله منه ).(۵)
۸٫ مطرش یا مشوط و سا وشوط؛
کار او پراکندن اخبار دروغ یا دروغ هایى است که خود جعل کرده ؛ در حالى که حقیقت ندارند.(۶)
۹ . قنذر؛
او نظارت بر زندگى افراد مى کند. هر کس چهل روز در خانه خود طنبور داشته باشد؛ غیرت را از او بر مى دارد، به طورى که انسان در برابر ناموس ‍ خود بى تفاوت مى شود.(۷)
۱۰٫ دهار؛
ماءموریت او آزار مؤمنان در خواب است . به طورى که انسان خواب هاى وحشت ناک مى بیند، یا در خواب به شکل زنان نامحرم در مى آید و انسان را وسوسه مى کند تا او را محتلم کند.(۸)
۱۱٫ اقبض ؛
وظیفه او تخم گذارى است . روزى سى عدد تخم مى گذارد. ده عدد در مشرق و ده عدد در مغرب و ده عدد زمین ، از هر تخمى عده اى از شیاطین و عفریت ها و غول ها و جن بیرون مى آیند که تمام آنها دشمن انسان اند.(۹)
۱۲٫ تمریح ؛
امام صادق علیه السلام فرمودند: براى ابلیس – در گمراه ساختن افراد – کمک کننده اى به نام (تمریح ) وى در آغاز شب بین مغرب و مشرق به وسوسه کردن ، وقت مردم را پر مى کند.(۱۰)
۱۳٫ قزح ؛
ابن کوا از امیرالمؤمنین علیه السلام از قوس و قزح پرسید، حضرت فرمود: قوس قزح مگو؟! زیرا نام شیطان (قزح ) است بلکه بگو (قوس اله و قوس ‍ الرحمن ).
۱۴٫ زوال ؛
مرحوم کلینى از عطیة بن المعزام روایت کرده که وى گفت : در خدمت حضرت صادق علیه السلام بودم و از مردانى که داراى مرض (ابنه ) بوده و هستند یاد کردم . حضرت فرمود: (زوال ) پسر ابلیس با آنها مشارکت مى کند ایشان مبتلا به آن مرض مى شوند.
۱۵٫ لاقیس ؛
او یکى از دختران شیطان و کارش وادار کردن زنان به مساحقه . و هم جنس ‍ بازى زنان است او مساحقه را به زنان قوم لوط یاد داد. یعقوب بن جعفر مى گوید: مردى از حضرت صادق علیه السلام از مساحقه بازى زن با زن دیگر- پرسید: حضرت در حالیکه تکیه کرده بود نشست و فرمود: زن زیر و زن رو – هر دو ملعون اند. پس از آن فرمود: خدا بکشد (لاقیس ) دختر ابلیس را که چه عمل زشتى را براى زنها آورد. آن مرد گفت : این کار اهل عراق است ؟ حضرت فرمود سوگند به خدا که این عمل در زمان رسول خدا صلى الله علیه و آله بود، قبل از آن که در عراق باشد.(۱۱)
۱۶٫ متکون ؛
شکل خود را تغییر مى دهد و خود را به صورت بزرگ و کوچک در مى آورد و مردم را گول مى زند و این وسیله آنان را وادار به گناه مى کند.(۱۲)
۱۷٫ مذهب ؛
خود را به صورت هاى مختلف در مى آورد، مگر به صورت پیغمبر و یا وصى او. مردم را با هر وسیله که بتواند گمراه مى کند.(۱۳)
۱۸٫ خنزب ؛
بین نمازگذار نمازش حایل مى شود؛ یعنى توجه قلب را از وى برطرف مى کند. در خبر است که : عثمان بن ابى العاص بن بشر در خدمت حضرت رسول صلى الله علیه و آله عرض کرد: شیطان بین نماز و قرائت من حایل مى شود – یعنى حضور قلب را از من مى گیرد – حضرت جواب داد: نامش ‍ شیطان (خنزب ) است . پس هر زما از او ترسیدى به خدا پناه ببر.(۱۴)
۱۹٫ مقلاص ؛
موکل قمار است . قمار بازها همه به دستور او رفتار مى کنند. به وسیله قمار و برد و باخت اختلاف و دشمنى در میان آنان به وجود مى آورد.(۱۵)
۲۰٫ طرطبه ؛
یکى از دختران آن ملعون مى باشد. کار او وادار کردن زنان به زنا است و هم جنس بازى را هم به آنان تلقین مى کند.(۱۶)
با توجه به مطالب فوق به دست مى آید که ابلیس به صورت یک فرمانده ویران گر که نقش فرماندهى را به عهده دارد فرمان مى دهد و بچه هایش در اجراى دستورات او مى کوشند و با تلاش ها و تغییر شکل هاى مختلف ، جوامع انسانى را به بدبختى مى کشانند.(۱۷)

پی نوشت:

۱- سفینة البحار، ج ۱، ص ۹۹٫
۲- سفینة البحار، ج ۱، ص ۹۹ و ۱۰۰٫
۳- سفینة البحار، ج ۱، ص ۹۹ و ۱۰۰٫
۴- سفینة البحار، ج ۱، ص ۹۹ و ۱۰۰٫
۵- سفینة البحار، ج ۱، ص ۹۹ و ۱۰۰٫
۶- سفینة البحار، ج ۱، ص ۹۹ و ۱۰۰٫
۷- ابلیس ، ص ۱۵۹٫
۸- سفینة البحار، ج ۱، ص ۹۹ و ۱۰۰٫
۹- سفینة البحار، ج ۱، ص ۹۹ و ۱۰۰٫
۱۰- سفینه البحار، ج ۱، ص ۹۹ و ۱۰۰٫
۱۱- سفینة البحار، ج ۱، ص ۹۹ و ۱۰۰٫
۱۲- بحار، ج ۶۳؛ و سرمایه سخنوران و واژه هاى قرآن . سفینة ، ج ۱، ص ۱۰۰٫
۱۳- بحار، ج ۶۳ و سرمایه سخنوران و واژه هاى قرآن . سفینة ، ج ۱، ص ۱۰۰٫
۱۴- سفینه البحار، ج ۲، ص ۶۵۴، لغت وسوسه .
۱۵- کتاب ابلیس ، ص ۱۴۳٫
۱۶- کتاب ابلیس ، ص ۱۰۵٫
۱۷- بحار، ج ۶۳ و سرمایه سخنوران و واژه هاى قرآن . سفینة ، ج ۱، ص ۱۰۰

Print Friendly

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد.خانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*